نتایج جستجو برای عبارت :

یه آرزو کردم

دوس ندارم تو سال جدید مردم به همه آرزو هاشون برسنبه جاش...
آرزو میکنم از روی فکر آرزو کنن
برای بدبخت شدن کسیم آرزو نکنن
و همین طور آرزویی نکنن که پشیمون شن
آرزو میکنم به آرزو های خوبتون برسید
سال نو مبارک
ببخشید دیر تبریک گفتم
 
 امروز داشتم فکر میکردم که اگر مثلا چراغ جادو داشتم چه آرزو یا آرزوهایی میکردم .
اولش فکر کردم یک آرزو برای حال و روز بشر بکنم . به هر چی فکر کردم گفتم نه بذار یک ارزوی بزرگتر و مهم تر بکنم . هر چی پیش رفتم دیدم لیست بدبختی های بشر خیلی بلند بالاست . آقا غوله فوقش بگه 3 تا آرزو بکن !
پس سعی کردم خودخواه باشم و فقط به خودم و عزیزانم فکر کنم .
تنها چیزی که در مورد خودم یادم اومد این بود :
 
شب ها راحت بخوابم .
جان مادرت نگو نمیشه !
 
 
 
برایت رویاهایى آرزو مى کنم تمام نشدنى
و آرزوهایى پر شور
که از میانشان چند تایى برآورده شود
برایت آرزو می کنم که فراموش کنى
چیزهایى را که باید فراموش کنى
برایت شوق آرزو مى کنم
آرامش آرزو مى کنم
برایت آرزو مى کنم که با پرواز پرندگان بیدار شوى
و یا با خنده ى کودکان
برایت آرزو مى کنم که دوام بیاورى
در رکود، بى تفاوتى و ناپاکى روزگار
مهمتر از همه
آرزو مى کنم که خودت باشى!
| ژاک برل / ترجمه: نفیسه نواب پور |
جادوگری که روی درخت انجیر زندگی می کرد به لستر گفت آرزو کن تا برآورده کنم. لستر با زرندگی آرزو کرد دو آرزوی دیگر داشته باشد بعد با هر کدام از ان دو آرزو آرزو کرد  3 آرزوی دیگر داشته باشد آرزوهایش شد 6 آرزو . با هر کدام از ان شش ارزو  سه آرزوی دیگر خواست و از ان آرزویش برای داشتن آرزوی دیگر استفاده کرد تا وقتی که تعداد آرزوهایش به 5 میلیارد و 7 میلیون و 18 هزار و 34 آرزو ! بعد آرزوهایش را پهنکرد روی زمین و مشغول  شد . کف می زد ، می رقصید جست و خیز  می کر
جادوگری که روی درخت انجیر زندگی می کرد به لستر گفت آرزو کن تا برآورده کنم. لستر با زرندگی آرزو کرد دو آرزوی دیگر داشته باشد بعد با هر کدام از ان دو آرزو آرزو کرد  3 آرزوی دیگر داشته باشد آرزوهایش شد 6 آرزو . با هر کدام از ان شش ارزو  سه آرزوی دیگر خواست و از ان آرزویش برای داشتن آرزوی دیگر استفاده کرد تا وقتی که تعداد آرزوهایش به 5 میلیارد و 7 میلیون و 18 هزار و 34 آرزو ! بعد آرزوهایش را پهنکرد روی زمین و مشغول  شد . کف می زد ، می رقصید جست و خیز  می کر
تا قبل از اینکه عاشقش بشم، هیچ آرزویی نداشتم، وقتی شناختمش و شیفته اش شدم تازه فهمیدم آرزو یعنی چی و واسه اولین بار یه آرزو کردم... حالا همه آرزوم شده بخشش و گذشت او. کاشکی زمان به عقب برمیگشت، کاشکی بیشتر قدرشو میدونستم... حالا که از چشمش افتادم، تازه فهمیدم بودنش چه نعمتی بود و نبودنش چقدر دردناک...
راستش عین مطلب یادم نیست، اینم یادم نیست کی نوشته بود و از قول کی گفته بود. ولی می‌گفت به لیله‌الرغائب نگید شب آرزوها. اصلش اینه که از خدا بخوای میل و رغبت‌هات رو خدایی کنه.
فکر کنم یعنی از خدا بخوایم به خواسته‌هامون یه جوری جهت بده که بشه همون چیزی که صلاح‌مونه، که خیره و خودش برامون می‌خواد.
به نظرم چیز خوبی میاد. امیدوارم همین اتفاق برا همه‌تون بیفته، و حاجت‌روا بشین :) ♥


به هر صورت این چند بیت از استاد شهریار رو خیلی دوست دارم و ه
کاش...غریبه نمی شدی...کاش دیر نمی کردی...کاش الان که دیر کردی......بی فایدست!افسوس خوردن چیزیو عوض نمیکنه...حالا میدونم اگه قدرت داشتم چی میخواستم...خوندن ذهن شما دوتا!قطعا اگه این قدرتو داشتم هیچ وقت گول هیچکسو نمیخوردم...ساعت چهار و نیم صبحه...و اولین کاری که بعد از بیدار شدن کردم چک کردن گوشیم بود:"کجایی؟..."واسه همینه از احساسات انسانی بدم میاد...زیادی پیچیده ان...و قطع به یقین دردناک...آرزو میکنم تو زندگی بعدیم ربات باشم*
میریم واسه اتفاقات جدید
فضای جدید
آدمای جدید
حسای جدید
همیشه همه چی اونطوری که میخایم پیش نمیره ولی...
میشه از هر پیشامدی، واسه خودت خوشی الکی درست کنی!
اولش آرزو داشتم لبخند دنیارو حفظ کنم
بعدش فهمیدم دنیا، اونقدری که فکر میکردم لبخند نمیزنه...
بعدش آرزو کردم بتونم لبخندو هدیه بدم به دنیا... :)
بهم سخت گذشت... به خودم اومدم دیدم لبخند خودمم گم کردم!
اما حالا...میشه یه جور دیگه نگاه کرد :)
میتونم بازم لبخند بزنم... :)
اول لبخند خودمو پس میگیرم و بعد...ی
آرزو چت
چت روم آرزو جز قدیمیترین و بهترین چت روم فارسی است .
اکثر کاربران مجازی چت روم ها جز کاربران اصلی این چت هستند .
از تمامی شهر های ایران کاربران آنلاین داشته و هنوز جز برترین و شلوغترین چت روم هاست .
شما کاربران فان باران میتوانید با کلیک بر روی تصویر زیر وارد آرزو چت عاشقانه شوید
 
ارزوچت
 
برای ورود به چت روم بزرگ آرزوچت روی لینک بالا کلیک کنید و جز کاربران این چت روم بزرگ شوید
اهواز چت ارزو , گلشن چت ارزو
برای سال جدیدت آرزوی تحول دارم.
آرزو می‌کنم که زندگی و جهانت به سوی سبز شدن متحول شود و حال دلت به احسن‌ترین حال‌ها برسد. آرزو می‌کنم که در تمام روزهای پیش رو، حال خودت و حال جهانت خوب باشد.
آرزو می‌کنم سلامت بمانی و هرکجا گفتند "چه خبر"، با لبخند بگویی "سلامتی" اما نه از روی عادت، که از روی آگاهی...
آرزو می‌کنم روزهای تلخ گذشته، در گذشته‌ها جا بمانند و جز یاد و خاطره‌ای برای عبرت، چیزی از آن‌ها باقی نمانَد.
آرزو می‌کنم بیفتد برایت تمام اتف
دیروز یه کاری بهم پیشنهاد دادن که چند سال پیش آرزو داشتم چنین سازوکاری وجود داشته باشه تا من عضوی ازش باشم. ولی امروز بهشون جواب دادم نه.
چون یه شکستی تو زندگیم،همه ی سرعت و جسارتو ازم گرفت و حالا دیگه اونی نیستم که آرزو داشتم.
شاید یه نشونه هایی از اون آدم تو وجودم مونده بود که پیشنهاد این کارو دادن اما من دیگه توی خودم نمیبینم.
به همین راحتی، بزرگترین سکوی پرتاب این سالها رو رد کردم. چون دیگه تحمل شکست این یکی رو ندارم.
❤️❤️❤️برایت آرزوهای ساده می کنمآرزو می کنم شب ها خواب های خوب ببینی و صبح ها سر حوصله ملافه های سفید را مرتب کنی،پنجره اتاقت را باز کنی و هنگامی که چایت را می نوشی آفتاب روی گونه ات بنشیند.آرزو می کنم به کسی که دوستش داری بگویی، دوستت دارماگر نه امیدوارم قدرت این را داشته باشی که لبخندهای مصنوعی بزنیآرزو می کنم...کتاب های خوب بخوانی، آهنگ های خوب گوش کنی، عطر های خوب ببویی،با آدم های خوب حرف بزنی و فراموش نکنی که هیچ وقت دیر نیست بودن چیزی
یکبار موقع سال تحویل از ته دلم آرزویی کردم ، به دو ماه هم نکشید که برآورده شد ، به یک هفته هم نکشید که فهمیدم چه آرزوی اشتباهی . از آن روز چند سال میگذرد و من دیگر نتوانستم چیزی را از ته دلم بخواهم .  انگار ته دلم با من قهر کرده ، شاید هم من با ته دلم قهر کردم . ولی مطمئنم خدا هنوز هست ، هنوز دست هایش پر است !
از بچگی همیشه دلم می خواست یه روز یه چراغ قدیمی و عتیقه پیدا کنم،نازش کنم و یهو یه غول چراغ جادو ازش بزنه  بیرون و سه تا از آرزو هامو برآورده کنه
واسه همین همیشه همه قوری ها و کتری ها و ظرف های قدیمی خونمون رو ناز میکردم⁦‍♀️⁩
اما الان که به اون زمان فکر میکنم،با خودم میگم که اگه اون غول چراغ جادو جلوم ظاهر میشد،چه آرزویی باید می کردم؟!
ازتون میخوام برای چند دقیقه بهش فکر کنین...اگه یه روز یه غول چراغ جادو سه تا ارزوتونو بخواد برآورده کنه،چه آ
دیالوگ "سریال خانواده شاهانه/ خانواده کینگ"‍‍‍
"من به همه آرزوهام نرسیدم، اما تلاش برای رسیدن بهشون خودش لذت بخش بود"

مشکل من از اونجایی شروع میشه که یادم نمیاد آرزوهام چی بودن .... 
یادم نمیاد آرزو داشتن چه شکلی بود و چه حسی داشت ... 
یادم نمیاد آرزو ها از کجا پیداشون میشه و چیکارت میکنن که واسه رسیدن بهشون هر کاری میکنی ...
وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم. مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی بخرد؛ می‌گفت: می‌خرم به شرط اینکه بخوابی. یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ می‌گفت: می‌برمت به شرط اینکه بخوابی. یک شب پرسیدم: اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟ گفت: می‌رسی به شرط اینکه بخوابی. هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند. دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید: هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آ
یه چیزایی رو باید از ته دل بخوای بعد براش برنامه ریزی کنی بعد براش تلاش کنی . اونوقت اون آرزو میشه واقعیت . آرزو دارم یه بار ۱۴جولای  ، پاریس باشم و بتونم اون آتیش بازی رو از نزدیک ببینم :) هزینه سفر جفتمون حدود ۲۰میلیون میشه و من از الان رفتم تو کار دو دوتا چهار تا شاید سال بعد بتونیم بریم ^_^ خدا کنه !!! باید از خیلییی چیزا بزنم ! 
آدرس کانالم https://t.me/Ruznegarihayeman خوشحال میشم مهمون کانالم بشید :)
-هیچ‌وقت آرزو کردی که کاش مردم رو راست‌تر بودن؟
‏+یعنی چطوری؟
‏-من احساس می‌کنم همه، خود جعلی‌شون‌رو نشون میدن. همه‌ی ما تو عمقِ وجودمون خراب و داغونیم. فقط،
‏بعضیامون می‌تونیم اینو بهتر از بقیه پنهون کنیم.
 ⁩
#‏⁧ما_تمامش_می‌_کنیم ⁩
 ‏#کالین_هوور
همه ما وقتی صحبت از آرزو میشه ،یه عالمه چیز مختلف تو ذهنمون میاد که دوست داریم داشته باشیم یا اینکه کارای مختلفی هست که دوست داریم انجامش بدیم (آرزوم بود یه ماشین آخرین سیستم داشتم باهاش میرفتم دوره اروپا مسافرت ،یا همیشه آرزوم بود سه تا زبان بلد باشم ) اما متاسفانه در حد یه آرزو باقی می مونه چون که از نظر ما دست نیافتنیه ...
تو یه کتابی خوندم  که میگفت بزرگترین آسایش آدم مربوط به منطقه ای هست  به نام یک روزی، تا زمانی که در این منطقه زندگی میک
همه ما وقتی صحبت از آرزو میشه ،یه عالمه چیز مختلف تو ذهنمون میاد که دوست داریم داشته باشیم یا اینکه کارای مختلفی هست که دوست داریم انجامش بدیم (آرزوم بود یه ماشین آخرین سیستم داشتم باهاش میرفتم دوره اروپا مسافرت ،یا همیشه آرزوم بود سه تا زبان بلد باشم ) اما متاسفانه در حد یه آرزو باقی می مونه چون که از نظر ما دست نیافتنیه ...
تو یه کتابی خوندم  که میگفت: بزرگترین آسایش آدم مربوط به منطقه ای هست  به نام یک روزی، تا زمانی که در این منطقه زندگی میک
همه ما وقتی صحبت از آرزو میشه ،یه عالمه چیز مختلف تو ذهنمون میاد که دوست داریم داشته باشیم یا اینکه کارای مختلفی هست که دوست داریم انجامش بدیم (آرزوم بود یه ماشین آخرین سیستم داشتم باهاش میرفتم دوره اروپا مسافرت ،یا همیشه آرزوم بود سه تا زبان بلد باشم ) اما متاسفانه در حد یه آرزو باقی می مونه چون که از نظر ما دست نیافتنیه ...
تو یه کتابی خوندم  که میگفت بزرگترین آسایش آدم مربوط به منطقه ای هست  به نام یک روزی، تا زمانی که در این منطقه زندگی میک
همه ما وقتی صحبت از آرزو میشه ،یه عالمه چیز مختلف تو ذهنمون میاد که دوست داریم داشته باشیم یا اینکه کارای مختلفی هست که دوست داریم انجامش بدیم (آرزوم بود یه ماشین آخرین سیستم داشتم باهاش میرفتم دوره اروپا مسافرت ،یا همیشه آرزوم بود سه تا زبان بلد باشم ) اما متاسفانه در حد یه آرزو باقی می مونه چون که از نظر ما دست نیافتنیه ...
تو یه کتابی خوندم  که میگفت: بزرگترین آسایش آدم مربوط به منطقه ای هست  به نام یک روزی، تا زمانی که در این منطقه زندگی میک
صبح رو با خوشحالی شروع کردم، منتها دشمن عزیز دید که باید بیاد سر و دمی تکون بده.
به هر حال عادتشه ناخونده باشه و آدمو سورپرایز کنه!
بعد از یک ساعت مدام پشت سیستم بودن، خواستم به بدنم کش و قوسی بدم که خستگی در بشه و بینگ....
درد وحشتناک و سیاه شدن چشم و سرگیجه و خب بعد حالت تهوع.
فقط تونستم خودم رو به تخت برسونم تا نیفتم. کسی رو صدا نزدم چون نخواستم مامان نگران بشه.
خوشبختانه گردنبندم نزدیک بود، بستمش و آرزو کردم نمیرم. فعلا نمیرم.
در واقع فک کنم خد
در نیمه شبی که به او می اندیشیدم برایش نوشتم 
 
------------------------------------------------------------
اندیشه ام بر محور موی تو میچرخد  در کوچه ی پر پیچ گیسوی تو میچرخدآری تمام آرزوهایم لبان توست
از آرزو گفتمتمام آرزوی من   هان با تو املبخند شیرین خدا با منتو با تمام آنچه بر لب داری از لبخندیک شب برایم آرزو بودیحتما تو هم با خود هزاران آرزو داریصد آرزو پیدا و صدها آرزو پنهاناما کدامینشان به قیمت با تو هم وزنند؟!
با من بگو آنها کنار تو  کنار آسمانت چند می ارزند؟!ت
همه ی ما وقتی برای اولین بار مدرسه رفتیم آرزو کردیم که از 7 سالگی سریع برسیم به 12 سالگی
وقتی 12 ساله شدیم، آرزو کردیم کِی میرسیم به 18 سالگی تا بتونیم گواهینامه بگیریم
وقتی کنکور دادیم، آرزو کردیم کِی دانشگاه تموم میشه تا بتونیم تو جشن فارغ التحصیلی شرکت کنیم
وقتی دانشگاه مون تموم شد تقریبا سقف آرزوهای مربوط به بزرگ شدنمون هم تموم شد
ولی حالا هم میتونیم آرزوی پیشرَوی عمرمون رو کنیم؟
اصلا جرأت ش رو داریم؟
اوایل سال نو خیلی از مشاوران تاکید می کنند فهرست از آرزو تهیه کنید؟تا حالا فهرست آرزوهاتو نوشتی ؟روانشناسان معتقدهستند که اگه آرزو نداشته باشی با مرده تفاوتی نداری انسان زنده با آرزوهاش زندس آرزو به زندگی جهت می دهد آرزوها محرک برای تلاش اند خیلی ها می گویند ایرانی ها پیشرفت نمی کنن چون آرزو ندارند مطمعنا برای خیلی ها پیش آمده که وقتی آرزوشو مطرح می کنند توسط دوستان اطرافیان مسخره می شوند .آیا آرزو باید مطرح کرد یانه ؟به اعتقاد بسیاری از پ
در زمان های دور حاکمی با لباس مبدل برای سرکشی و درک اوضاع به میان مردم می رفت. از قضا روزی از محلی می گذشت، سه مرد با هم در حال گفتگو بودند حاکم از آنان اجازه گرفت تا لحظه ای در کنارشان باشد.
یکی از مردان گفت آرزو دارم فرمانده لشگر کشورم باشم، دومی گفت من دوست دارم وزیر دارائی کشور باشم و سومی آهی کشید و گفت شنیده ام حاکم همسر زیبائی دارد مثل ماه ای کاش می شد من شبی را در کنار همسر حاکم می گذراندم.
حاکم که کناری نشسته بود پس از شنیدن آرزو های آنان
خب تو مصاحبه کاری که رفته بودم این سوال ازم پرسیده شد: هدف و برنامت برای آینده چیه؟
و من چی گفتم؟ گفتم چون روانشناسی می‌خونم هدفم این بود که روانشناس می‌شم ولی الانم دارم می‌گردم و کارای مختلفو امتحان می‌کنم تا ببینم چی می‌شه. 
همینقدر معمولی و ساده. من کیم؟ من بایو اکانت ویرگولمم که نوشته: "یک انسان معمولی که سعی می‌کنه خودشو و دنیا رو بشناسه"
راستش از معمولی بودن متنفرم و اینطوری رفتار کردن احتمالا مکانیسم دفاعی منه. مکانیسم واکنش وار
 میم کاندید شده برای انتخابات اسفند . با شنیدن این خبر روشن شدم و به این فکر کردم اگه رد صلاحیت نشه ، شاید دیگه اینقدر با قطعیت نگم که نمیخوام رأی بدم .  و به این فکر کردم  اینکه این آدم بعد از چهار سال فکر کردن و مخالفت های اطرافیان همچین تصمیمی گرفته چقدر میتونه ارزشمند باشه ؟ امروز توی هپی لند بین دو تا عروسک آبیِ پسر و صورتیِ دختر با قیمتی که دیگه بهش عادت کردم ، گیر کردم .شیر سفیدِ سرد  وکیک یزدیِ گرد و هوای ابری و خواهرم و دلتنگی برای قاین
زنى را دیدم با پیراهنِ حریرِ رها شده در دستان باد و گیسوان بافته شده به درازاى یک عمر، که سیب هاى سرخ درخت آرزو را یکى یکى از شاخه هاى جوانى اش با غرور مى چید، تا از میانشان سیب جاودانگى را بیابد. هر سیبى که کم مى شد خوشه اى از گیسوانش سفید و قامتش اندکى کوتاه مى شد، به سیب آخر که رسید آن را بر بلندترین شاخه ى درخت یافت نه دیگر دستش به آن مى رسید، نه توانى برایش باقى مانده بود و  نه حتى عابرى به آن پیرزنِ موى سفید قامت خمیده نگاهى مى کرد، بى اختیا
پیش هر چیز برایت آرزو مندم که به خوبی ها عشق بورزی ونیکان و نیکی هم به تو روی بیاورند.             آرزو دارم دوستانی داشته باشی برخی نادوست و برخی دوست دار که دست کم  یکی درجمعشان مورد اعتمادت باشد،چون زندگی به دین گونه است،             برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی نه کم نه زیاد، درست به اندازه،تاگاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهند،که دسته کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،تا زیاده به خودت غره نشوی.                                            
از دانشگاه خودم انصراف دادم و آزاد ثبت نام کردم :/
همین که دیگ آرزو اینجا نیست خودش خوبه
 
اما هنوز ثبت نامم تایید نشده وهنوز واحدایی که خوندمو تطبیق نزدن
پدر من دراومد از بس راه رفتم سر این انصراف 20بار دور دانشگاه چرخیدم
الان چندروزیه تلگرامم حدف کردم اینستاهم فقط 3نفر از دوستام دارن وبدون هیچ فعالیتی هستم 
دلم یه تغییر بزرگ تر میخواد
کاش بتونم اونی بشم که میخوام
کاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دانلود آهنگ جدید محمد مولایی آرزو
دانلود آهنگ محمد مولایی به نام آرزو کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده آرزو با صدای محمد مولایی از جوان ریمیکس
Download New Music Mohammad Molaei – Arezoo
 
جدیدترین اثر محمد مولایی عزیز در تاریخ ۱۵ شهریورد در سایت قرار داده شد.
آهنگ جدید محمد مولایی آرزو نام گرفته است.
این موزیک در سبک پاپ قرار دارد.
امیدوارم شنوندگان از این موزیک لذت ببرند.
ترانه این موزیک از امیر نعیمی م
بیخواب و سرمازده م. آرزو میکردم که دنیا در سکوت فرو بره. آرزو میکردم فقط چشم ها حرف بزنن. شاید اونوقت سایه سیاه ابهام گورش رو گم میکرد. من سخت و تلخم عزیزم. از من فرار کن.
 
میگفت: <<اگه تصمیم گرفتی حساسیتت رو نگه داری و چیزایی رو ببینی که بقیه نمی بینن، این اشک‌ها و فالش‌زدن‌ها و گاهی الکی‌خوش‌بودن‌ها و زیادی عاشق‌بودن‌ها هم جزئی ازشه.>>
آرزو کنیم حال همه خوب باشدخیابان, پر باشد ازعابرانی که سرخوش و آسوده از کنار هم عبور می‌کنندو می‌خندند، از ته دلشان می‌خندند.آرزو کنیم حال همه خوب باشدبه خوبی دو روز مانده به عید زمان کودکیو به خوبی همان روزی که آرامش و عشق؛به خیابان‌های این شهر، برگردد...
#نرگس_صرافیان_طوفان 
دارم  هدف ها و داشته هام و خواسته هام رو با همدیگه همگام سازی میکنم! 
من که 5 سال شلخته زندگی کردم و پر از طمع و شاخه شاخه شدن بود زندگیم دیگه تموم کردم اون سبک زندگی رو و شکستم شاخه هارو و تنه ی اصلی این درخت رو نگه داشتم که رشد کنه و بره برسه به همه ی آرزو های بزرگی که دارم. 
سلااااااااام :)
ما با آرزوهامون زندگی می کنیم... 
شب ها با عشق آرزوهامون گاهی لبخند میزنیم،ساعت ها با خیالشون غرق عشق و خوشی میشیم :) صبح ها با یادِ آرزوهامون امید و انگیزه میگیریم.
ما با آرزوهامونِ که بزرگ میشیم :)
موافقِ آرزو کردن هستید؟ :)
من این روزا رو خیلی دوست دارم...خیلی قشنگن :)
از اون روزاست که دوست دارم مدام آرزو کنم :)
[خدایا مرسی]
تا وقتی خدا هست...تا وقتی فرصت زندگی کردن دارید...بیاید آرزو کنید :)♡
خدا بزرگه...

+بیاید زیر این پست سه تا از بز
 
 
 حتّی در آنهنگام که با تمام وجود آرزوی مرگ می‌کنی، هم چنان از سویدای جان، ملتمسانه چشم‌انتظار آمدن یک لحظه هستی که ارزش زیستن داشته باشد... بگذار ناامیدت کنم، آن لحظه به قدر پلک زدنی نخواهد آمد پس یا بمیر یا یاد بگیر بی وجود آرزو بتوانی زندگی کنی... آمده‌ای که زندگی کنی نه زندگی را آرزو کنی (اوه کف خودم هم برید از این جمله‌ای که آخر سر گفتم :)
جوانی می گذشت.چیزی با کُلی پاف و پوف و دود، جلو روش ترکید. تا دود بنشیند و جوان به خودش بیاید بابای آرزوها جلو روش ظاهر شد.ردای بلندی به تن داشت و عصاش را تو هوا تکان داد و پرسید: «چه آرزویی داری؟ بگو تا به طرفه العین برآورده ش کنم.»جوان یک ابروش را بالا برد و بابای آرزوها را براندازی کرد و گفت: «آرزو می کنم من، تو باشم!» نویسنده: علی کرمی / از کتاب «جن زیبایی که از پترا آمد»منبع:عصر ایران
توی این لحظه‌های آخر بدجوری افتادم به مرور سالهایی که گذشت، مدام میرم تو فکر لحظه لحظه‌هایی که با بالا‌و‌پایین روزگار پیچ‌وتاب خوردم و پیش اومدم. گاهی شاد بودم و گاهی خسته، گاهی سرخوش و گاهی ناامید که فقط به یه چیز فکر میکردم که سال بعد و روزهای بعد بهتر از این باشه.
اسفند۹۰: همون سالی که دانشگاه قبول شدم، که نگم واسش چقدر جنگیدم و خدا میدونه جلوی همه وایسادم؛ آرزو کردم وارد فضای کار بشم و روسفید باشم از این انتخاب...
اسفند۹۱: سال سختی رو پش
به نام به تحقق رساننده ی آرزوها
آرزو ها نقش زیادی در زندگی ما دارن.
بعضی هافکر میکنن رویا ،آرزو وهدف هر سه یه معنی دارن اما اینها تفاوت هایی دارن.
  رویا یعنی چیزی که توی تخیلت ساختی و شده تمام زندگیت.
مثل یه دنیای زیباتری که توی خیالت بهش می پردازی.
آرزو یعنی چیزی که توی ذهنت بهش می پردازی برای بدست آوردن اون داری تلاش می کنی.
هدف یعنی یه انتهایی واسه خودت مشخص کردی و تمام قدم های رو به جلویی که برمی داری با اون هدفت وفق داده میشه .
تولد یه شروعه
این روزها حالِ خوش و مساعدی ندارم. به جد می‌توانم بگویم دارم یکی از گُه‌ترین برهه‌های زندگی‌ام را سپری می‌کنم. شاید برایتان سوال پیش بیاید که چه چیزی مرا تا این حد، رنجانده؟ که خب باید بگویم خیلی چیزها. خیلی چیزها هست که قادر به بازگو کردنشان نیستم. راستش را بخواهید، پشیمانم. پشیمانم که با نام اصلی‌ام، اینجا می‌نویسم. آن اوایل، طرفدارِ سرسختِ آنهایی بودم که از نوشتن با نام اصلی در وبلاگشان، دفاع می‌کردند. اما حالا بیشتر و بیشتر به گمنام
غزال جان نصیری می‌گفت: آرزو مثل ستاره قطبی است، خواسته‌ها مثل فانوس دریایی، سوار قایق نیازها بشو به سمت ایستگاه بعدی*، فانوس دریایی بعدی، در حالی‌که چشمت به ستاره قطبی است که راه را گم نکنی.
حالا من هر چی می‌خواهم یک آرزوی بزرگ خلق کنم (می‌گفت اگر آرزو ندارید، خلق کنید) هی چک می‌کنم و می‌بینم که خواسته است، نکند تبدیل کردنش به آرزو برای کتمان مسئولیت باشد؟
* حتی این قدر مسیر را پله پله ترسیم کن که برسی به گام بعدی، همان قدری که head lamp جلوی
در آینده من فکر میکنم به امید خدا،بتونم یه نوازنده ی خوب و محبوب((نه،معروف))بشم و بتونم آموزش صحیح گیتار رو تو ایران ترویج بدم و مردم ایران رو با موسیقی کلاسیک آشنا کنم.
تو کنسرتامم شنونده های زیادی بیان و از شنیدن موسیقی کلاسیک لذت ببرن.
# Arezoo
پ.ن :  این پست از نویسنده غیر حضوری و دوست خوبم  آرزو جون یود . با آرزو موفقیت و تندرستی برای دوست خوب مجازی !
ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم...
خرداد ماه جان چه عجب!!! بالاخره تموم شدی.. مرسی.. اه...

تیرماه جان!!! آمدی که داغ دل تازه کنی به هزار و یک داغ آشکار و نهان... مادر داشتی آرزو می کردم به سوگت بنشیند که سوگ نشین توایم...
تیر ماه بی سرانجامی توی سیگار بهمنت باشد.... (با اندکی تحریف)
 
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط 
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط 
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط 
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط 
همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف،حیف خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط 
+وحشی بافقی
+ شاعر عنوان: صائب تبریزی
×مثلا خدا میومد میگفت هر کی تو این دنیا میتونه یک آرزو بکنه ... 
اصلا هم نگران نباشه، من برناممو جوری تنظیم میکنم که عاقبتش ختم بخیر بشه.
بعد من هم همان یک آرزو را از خدا میخواستم.
 
+مثلا میگفتم خدایا من بمیرم و تو تضمین کن بهشت فردوس به من میدی!!!
بنظرتون خدا به بندهاش میگه، چی شد انقدر پررو شدی؟!؟
 
÷ دلم میخواد خدا ذهنم رو باز کنه و نفوذ کلامم رو زیاد
 
#موقت_تاهروقت_حس_کنم_هزیان_گفتم
من که نمیدونم چرا باید یه دختر جوان و زیبا با کلی آرزو بره تو دل بیماری و جونش رو از دست بده! واقعا وقتی فهمیدم بغض کردم و دلم سوخت! میگن که میگفته که وظیفه اش بوده! واقعا لازم بود!؟ خدا کنه که مرگش تو این دنیا و اون دنیا بیهوده نبوده باشه...
« دو ر می فا
؛ دو ر می فا ؛ دو دو _ فا سی » اینگونه شروع شد. آن شب کلمات دست در دست برف، با
نت ها میرقصیدند. احساس میکردم آرزو­هایم منجمد شده و از آسمان، رقصان و مست بر من
میبارد. در پی­ اش خودم را جستجو کردم. در کوچه پس کوچه های خیال، دفترم را گشودم و
شروع کردم. سیاهی شب، سفیدی برف، تلخی افکار و شیرینی شکلات را باهم ترکیب کردم تا
معجونی از جنس جنون بیافرینم؛ با درد ترکیبش کنم و بگذارم آرام جا بیافتد تا مزه ­ی
داستان های همیشگی ام را بدهد.
ادامه مطلب
اول از همه مرسی از نسترن جانم برای دعوت به این چالش ❤❤
ده تا از کارهایی که بالاخره یه روزی انجامشون میدم:
1-اول از همه دوست دارم مهندس عمران بشم
2-همیشه دوست داشتم ویولون زدن یاد بگیرم و در اولین فرصتی که سرم خلوت بشه حتما میرم سراغش (اولین فرصتای من مث از شنبه هاست هیچ وقت نمیاد)
3-یه کمد داشته باشم پر لواشک (هر کی یه آرزویی داره دیگه)
4-یه روزی انقدی پول داشته باشم که بتونم خرج همه بچه هایی که فقط به خاطر فقر و بی پولی از تحصیل محرومن رو بدم (خیلیی
موهایم را شانه می‌کردم. باد خنکی از پنجره‌ی اتاق مادرم می‌آمد و نظم شانه کردنم را بهم می‌ریخت. شانه‌شده‌شان را به مادرم نشان دادم. لباس دیگری در ماشین لباس‌شویی چپاند و گفت مثل فرشته‌ها شده‌ام. یا یک پری دریایی.
و به این فکر افتادم که شاید واقعا در زندگی قبلی‌ام یک پری دریایی بوده‌ام که یک خروار موی آبی دارد. شاید به همین خاطر است که اصرار می‌کنم رنگ موی آبی از مشکی بیشتر به من می‌آید. 
موهایم را هر روز با چنگالی که یکی از شما توی اقیانو
تمام هم و غمم این بود که به آنجا برسم
تا آسوده شوم
اما الآن که با صد ضرب و زور راضی شده ام که اینجا جای آسایش است آسوده خاطر نیستم
آشفته و خسته ام از خواب
 
- متن تصویر .... آرزو بر جوانان عیب نیست
- ای ناشناسی که نظرت برای شعر عمو شبلی را حذف کردم ببخش حقت بود خیلی لحنت خوب نبود
 
عشق
رفتارِ خوبی با یک دوست نیست؛ 
آن را برایت آرزو نمیکنم، 
نمی‌خواهم در روزهای بارانی 
چشم‌هایت را گمشده ببینم؛ 
گمشده در‌ جیبِ بی انتهای آنهایی که هیچ چیز را به یاد نمی‌آورند! 
عشق
رفتار خوبی با یک دوست نیست؛
آن را برایت آرزو نمی‌کنم‌‌ 
نمی‌خواهم عاقبتت این باشد...! 
ریچارد براتیگان
هرکس آرزویی دارد و برای آن دعا می‌کند. 
امید با آرزو همراهه. 
امید که ناامید میشه ، آرزو هم بی معنی میشه. یعنی بی معنی نمیشه بلکه معنای متفاوتی از بی معنی و تغییر پیدا میکنه. 
امید و آرزوی من خودش یه داستانه ، یه کتاب ، و..... 
الان میخواستم ، از آرزوهای قدیمم بنویسم ولی آیا سودی دارد ؟ 
اگر سودمنده تا بنویسم ، هم از آرزوهایی که نشد و هم شرح آنچه که گذشته. 
هتل آپارتمان آرزو مشهد یکی از هتل آپارتمان خوب مشهد الرضا می باشد . این هتل آپارتمان تروتمیز و خوب با امکانات مناسب از هتل آپارتمان های باکیفیت مشهد می باشد که در سال 1385 افتتاح گردیده است و در سال 1394 نوسازی شده است و دارای 3 طبقه با 23 واحد اقامتی می باشد . این واحد اقامتی در نزدیکی بیمارستان تخصصی خاتم انبیا واقع شده است و برای رسیدن به حرم مطهر با ماشین یا وسایل نقلیه عمومی کمتر از 30 دقیقه فاصله است .این هتل آپارتمان در نزدیکی و جوار حرم مطهر ح
بدترین نفرین این است که به آدم بگویند:  « مرده شور ببردت »
نه چون آرزوی مرگ می‌کند، که چنین چیزی نه بد است و نه آرزو کردن می‌خواهد! مسیر همه ماست. بلکه چون مردنی ساده را آرزو می‌کند. من دوست ندارم کارم به مرده شور بکشد. مرگی به درد می‌خورد که جسد آدم قابل شستن نباشد.
مرگ روی تخت خواب را که میلیاردها انسان بلدند. کاش آدم می‌توانست جوری زندگی کند که دست کم یک آدم ظالم دیگر به خونش تشنه باشند. 
پی نوشت: میدانم این متن کمی شعار زده است. بیشتر حسرت ا
دانلود اهنگش
آسمان چشم او آیینه کیست
آن که چون آیینه با من روبرو بود
درد و نفرین، درد و نفرین بر سفر باد
سرنوشت این جدایی دست او بود
گریه مگن که سرنوشت
گر مرا از تو جدا کرد
عاقبت دل های ما
با غم هم آشنا کرد
چهره اش آیینه کیست
آن که با من روبرو بود
درد و نفرین بر سفر
این گناه از دست او بود
ای شکسته خاطر من
روزگارت شادمان باد
ای درخت پر گل من
نو بهارت ارغوان باد
ای دلت خورشید خندان
سینه تاریک من
سنگ قبر آرزو بود
آنچه کردی با دل من
قصه سنگ و سبو بود
من
بسم رب الشهدا
.
جوونیه و هزار تا عشق و امید
اما یه سری جوون ها، پای غیرت و امام و وطنشون وایسادند و دل به دریا زدند و از تمام تعلقات دنیاشون گذشتند
یه عده تو صف دلار ایستادند 
اما اینا تو صف شهادت صف کشیدند
.
آره جوونه و هزار تا آرزو اما اینا آرزوشون رو با فانوس آرزو فرستادند به اوج آسمون که برخلاف بعضی های دیگه فانوسشون بره و دیگه برنگرده
آرزوهاشون رو سوزوندند تا آرزو های بقیه ی آدم ها جون بگیره
.
آره شهادت یه شهد شیرینه که هرکسی بهش داده نمی شه
هر آنچه آدمی درباره دیگران بگویددرباره او خواهند گفت ...و هر آنچه برای دیگری آرزو کندهمانا برای خودش آرزو کرده است ...
لعن و نفرین به خود دشنام دهندهبر می گردد ...اگر انسانی برای کسیبدبختی بخواهد بی تردیدبدبختی به سراغ او خواهد آمد.
اگر بخواهد به کسی کمک کندتا به موفقیت برسد ...همانا راه موفقیت خود راهموار کرده است ...
#فلورانس_اسکاول_شین   
به وقت تنهایی و غروب.
به وقت راه رفتن تو یه شهر غریب‌
توی گوشم صدای پیانو هست و میخونه keep the sparks...
آرزو هایی ک میدونستم سختن و با این وجود میخاستمشون، و اماده کردن خودم برای شرایط سخت تر، تنهایی بیشتر و آرزو های بزرگ تر.
پ.ن:تقریبن عاخرین باری ک اصفهان باهم رفتیم بیرون و مشخصن ی سری عکس گرفتیم.یه عکسی داریم ک اونا خعلی شدید خوشحالن و من دارم حرف میزنم وسطش و ب جرعت میتونم بگم ک هر بار ک این عکس رو میبینم لبخند مززنم و حالم شدیدن خوب میشع!
 
راننده ی اسنپ که تماس گرفت و گفت بسته دارید، مهربان همسر با تعجب پرسید از طرف چه کسی است؟!
بسته برای من بود. کادو پیچ شده با ربانی پارچه ای به رنگ عشق و یک شاخه گل رز سفید و یک نامه روی بسته. هر چه فکر کردم از طرف چه کسی می تواند باشد ‌و مناسبتش چیست به نتیجه نرسیدم‌. به سرعت نامه را باز کردم و چشمم به نامش که افتاد خندیدم و گفتم صبا هدیه فرستاده است. کادو را که باز کردم فقط جیغ کشیدم. چه کرده بود این دختر‌. تحلیل ردیف طلایی. بهتر از این نمیشد‌. نام
قدر بدانید!
قدر داشته هایتان را بدانید!
قدر آدم های خوب زندگیتان را
قدر سلامتی و آرامشتان را بدانید!
اتفاقا دنیا زود در مقابل عدم قدر دانی
واکنش نشان میدهد و آن را از شما میگیرد!
حالا میخواهد سلامتی باشد
یا یک آدمی که شما او را خیلی دوست دارید!
یک چیز دیگر هم بگویم
تو را به خدا قدر پدر و مادرتان را بدانید
شاید بزرگ ترین و تکرار نشدنی ترین نعمتی که
در اختیار هر آدمی قرار داده اند
همین وجود پدر و مادر است!!
+ بچه که بودم بعد از مرگ مامان بزرگ ( مادر
دوستیمو با آرزو بهم زدم
از نظر من آرزو آدمیه که رفتارای زشت خودشو نمیبینه اما رفتای بد منو با لحن بد ب روم میاره
اما من درمورد رفتارا وحرفایی ک خیلی وقتا ناراحتم کرده حرفی نمیزنم چون جز عصاب خوردی چیزی برام نداره
فکر میکنه خیلی عاقل وفهمیدست وبقیه نفهمن وفاز نصیحت برمیداره :/
 
خیلی خوشحالم از اتمام این دوستی...
 
اما آشفتم از این جهت که هرچی درس میخونم یادم میره وامتحانامو خراب میکنم
میترسم از مشروط شدن
تنها امیدم خداست
خدایا حال دل منو همه آ
سلااااااااام :)
ما با آرزوهامون زندگی می کنیم... 
شب ها با عشق آرزوهامون گاهی لبخند میزنیم،ساعت ها با خیالشون غرق عشق و خوشی میشیم :) صبح ها با یادِ آرزوهامون امید و انگیزه میگیریم.
ما با آرزوهامونِ که بزرگ میشیم :)
موافقِ آرزو کردن هستید؟ :)
من این روزا رو خیلی دوست دارم...خیلی قشنگن :)
از اون روزاست که دوست دارم مدام آرزو کنم :)
[خدایا مرسی]
تا وقتی خدا هست...تا وقتی فرصت زندگی کردن دارید...بیاید آرزو کنید :)♡
خدا بزرگه...

+بیاید زیر این پست سه تا از بز
سلامی دوباره و آرزو سلامتی برا همتون
این روزا حوصله بیان و بلاگ و اینارو ندارم فوقش چنتا پست توی کانال تلگرامم میزارم 
اونجا هم بعضی بچه های بیانو پیدا کردم ولی اونچنان صمیمیت نیست.
چندروزیه تب دارم و مطب رفتن هم حتی خطرناکه.یه بار رفتم دکتره از ترس اصلا معاینم نکرد :))
پیشاپیش سال نوتون هم مبارک باشه :)
تعداد دفعاتی که آرزو کردم
تعداد دفعاتی که آرزو کردم
قرص برنج داشته باشم یادم نیست
تعداد دفعاتی که سرچ کردم
(قرص برنج را از کجا میتوان خرید؟)
تعداد دفعاتی ک به دوستام سپردم‌ برام پرس و جو کنن...
خیلی وقته ک‌ مرگ آرزوی قلبی منه
یه بار یادمه هر چی قرص تاریخ مصرف گذشته
و رنگارنگ تو یخچال دیدم‌
برداشتم قاطی کردم و‌ خوردم
ولی الان هنوز زنده‌ام
زندگیم تلخی های زیادی داشت
و تحملش برای یه دختر دل نازکی مثل من واقعا سخت بود.
دیشب بعد مدتها کاملا تصاد
تعداد دفعاتی که آرزو کردم
تعداد دفعاتی که آرزو کردم قرص برنج داشته باشم یادم نیست.
تعداد دفعاتی که سرچ کردم(قرص برنج را از کجا میتوان خرید؟)
تعداد دفعاتی ک به دوستام سپردم‌ برام پرس و جو کنن...
خیلی وقته ک‌ مرگ آرزوی قلبی منه
یه بار یادمه هر چی قرص تاریخ مصرف گذشته و رنگارنگ تو یخچال دیدم‌ برداشتم قاطی کردم و‌ خوردم
ولی الان هنوز زنده‌ام
زندگیم تلخی های زیادی داشت
و تحملش برای یه دختر دل نازکی مثل من واقعا سخت بود.
دیشب بعد مدتها کاملا تصادف
دیشب آنجا بودیم، در تشییع جنازه ی کودکی که تو بودی. 
چشمان بسته ی مادرت، صدای کریه خنده ات و سرمای ساکن گورستان؛ خاطراتی که گوشت حرام مغزم را خام، خام می خورند.
چشمانم آماس کرده اند، از شدت اشک هایی که جاری نمی شوند و فریاد ناتوانی بر پرده ی گوشهایم ناخن می کشد؛
کاش آرزو می کردم که طور دیگری می شد.
چه خواستنی ست حال زمینی که دلش لک زده واسه یه نمه بارون تو دل گرم تابستون ، چه فریبندس آواز خوش پرنده ایی که صبحگاه در دل جنگلی سرسبز به امید در اومدن خورشید تابان و چه خوشتر و خواستنی ست حال دلی که منتظر دیدن روی لیلی .....  . حال دلم امروز اینجوره
براتون همه رو آرزو میکنم . به امید رسیدن همه عشاق به معشوقشون
شهید حججی و دو آرزو محسن حججی کتاب شعر کودک حمید جیحانی نشر باران عشق
شهید حججی و دو آرزو : معرفی یک الگوی بی نظیر برای کودکان با یک کتاب بی نظیر
 
شهید حججی و دو آرزو : حمید جیحانی ، نشر باران عشق
معرفی:
دلم نمی خواهد این کتاب را تبلیغ کنم.نه اینکه بد باشد نه…اما آنقدر خوب است که هر چه بگویم حق مطلب را ادا نکردم.از تصویرگری بی نظیر و بی نقصش گرفته تا محتوای کامل و جامعشفقط می‌گویم در خانه هر کدام مان باید یکی از این کتاب باشد.
بریده کتاب:
از پسرش
دانه های رنگارنگ اسفند آرزو، در اسفند دود کن منتظرند تا نوبتشان شود. کمی که می گذرد، ابر دودی فضا را می درد و بوی آرزو های سوخته میپیچد.
واقعیت همین است، گاهی رویاها و آرزوهایمان میان خوشی ها و غم ها، بدبختی ها و خوشبختی ها گم می شوند، آرام آرام می سوزند و وقتی بالای سرشان می رسیم، جز پیکری بی جان چیزی برایمان باقی نمانده. من، ما، آن ها شاید در خاکسپاری عزیزی، دانه های اسفند آرزو را دود کردیم. وقتی که دیگر تکیه گاهی نداشتیم، دوستی نداشتیم، لبخ
امسال به طرز عجیبی سرم شلوغ بود و همیشه وقت کم می آوردم!! با اینکه وظیفه خاصی هم نداشتم و همون کارای همیشگی بود!! و باید بگم آرزو و اهداف ۹۸ موندن و باید سال ۹۹ خودمم یکم به خودم تکون بدم!! یکی از اهداف ۹۸ را رفتم دنبالش ولی نشد. آرزوهای ۹۸ اونایی هست که سالهاست آرزو مونده و خواست خدا را میخواد..
الهی تن و روح خانواده کوچیک منم سلامت باشه و سال ۹۹، سال برآورده شدن آرزوهامون باشه
کاش ۹۹ سال شکوفا شدنم، شکوفا شدنمون باشه که با لبخند و شادی و قنج رفتن
دانلود آهنگ جدید کسری زاهدی آرزو دارم
Download New Music Kasra Zahedi – Arezo Daram
کسری زاهدی آرزو دارم فقط چند سال برگردم عقب
 
دانلود آهنگ جدید کسری زاهدی آرزو دارم با لینک مستقیم
 
متن آهنگ آرزو دارم از کسری زاهدی
 
آرزو دارم فقط چند سال برگردم عقبتا بگویم که بمان وقتی که رفت آن نیمه شبغم را از چشم من می خواندشاید با حرف من میماندرفته و حالا ندارم یادگاری هم ز اومانده ام با حسرت حرفی که مانده در گلومی گفت آشفته و تنهاستشاید او هم مرا می خواستخانه عشق دلم بود
​​​​​​
 
پارسال این موقع دفترچه ام را برداشته بودم اولین تجربه ها و موفقیت های سال نودُ هفتم را می نوشتم و برای هر کدامشان ذوق می کردم، یک صفحه را هم جینگول کردم و آرزوهای کوتاه مدتی را کِ باید برای سالِ نودُ هشت برایشان تلاش میکردم و بِ دست میاوردمشان را لیست کردم.از لیست اهداف و آرزوهای نودُ هشت یکدانه اش هم از قلم نیوفتاده است کِ هیچ، بخشی از آرزوهای بلند مدتم هم از زمان بیرون جهیده اند، کِ شُکر؛ از اینجا تا ماه!اکنون زمان قفل شده است حو
همیشه فکر می کردم اینکه الکی امید داشته باشی و به خودت امیدواری چیز خوبی نیست. واقعا داره نظراتم در مورد همه چیز تغییر می کنه. قبلا فکر می کردم که در مورد همه چیز باید منطقی فکر کنم و به هیچ وجه به چیزای الکی فکر نکنم . ولی ...
به نظرم اینکه الکی خودت را امیدوار کنی خیلی هم خوبه . آدمیزاد هم حد توان داره. نباید گذاشت که در مقابل ناملایمات بشکنی. باید به هر طریق خودت را دلخوش بکنی. مهم اینه که به هر طریقی و خصوصا در شرایط حال حاضر که جامعه پر از استرس
تو آشپزخونه ایستاده بودم که بابا از بیرون اومد و بعد از گذاشتن خریدها تو آشپزخونه، چیزی از توجیبش درآورد و دستش رو مشت کرد به سمت من.
دستم رو جلو بردم و چند ثانیه بعد یه چیز سنگین تو دستم بود. یه سنگ سفید خیلی صاف. سنگ عجیبی بود. به نظر مصنوعی میومد. سطح سفید و صافش انگار که یه روکش سرامیکی بود.
یاد یکی از کتاب‌های بچگیم افتادم. خانه‌ی شکلاتی. سنگ دقیقا شکل تصورم از سنگ‌هایی بود که هنسل جمع کرده بود و بار اولی که با خواهرش تو جنگل رها شدن، به کمک
شکـر گـویـم کـه تـویی شکـارم امـشب
#اوحدی_مراغه_ای
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
کنکور که داشتم اینستاگراممو حذف کردم اما دو سه تا صفحه بود ک آدرساشونو حفظ بودم و با مرورگر میخوندمشون. 
یه پیجی بود که پرایویت بود من هر از چند گاهی مثل این عاشقا میرفتم و به عکس پروفایل و بیوش زل میزدم. صفحه مال ی خانومی بود .تو عکسش یه شال سبز پسته ای پوشیده بود و میخندید یه جوری ک حس میکردم چ موفقه. زیر اسمش نوشته بود کاردیولوژیست. به بیوش زل میزدم و خودمو تصور میکردم که جای اونم..آرزوم بود و هنوزم هست. نمیدونم قراره بعدا هم باشه یا اینکه کشی
توی زندگیم چندین آرزو داشتم و دارم
آرزوهایی که بابت براورده شدن بعضی هاشون خداروشکر میکنم
بعضی های دیگه رو، خداروشکر میکنم اما... واقعیتش خیلی هم برام مهم نیست که براورده شدن
اون زمان مهم بودا
الان نیست
مثلا دانشگاه شمسی پور که من خودم رو سرش جر دادم اینقدر بعد نماز صبح نشستم دعا کردم که قبول بشم
و قبول شدم
و...
که چی؟ الان چی شد مثلا؟ واقعا مسخره بود
 
اون حجم از دعا رو برای فرج کرده بودم مینیمم 100-150 سال ظهور رو جلو مینداخت!
 
اینا مهم نیست
مهم ا
امروز آخرین جرعه از شربت بیست‌سالگی رو سر کشیدم و تمام!... بیست‌سالگیِ قشنگم با همه‌ی اتفاق‌های ریز و درشتش، با تموم سختی‌هاش، با تموم شبهایی که فکر میکردم صبح نمیشن وبا تموم خنده‌های از ته دلم، امروز تموم شد‌‌. به سرعت سر کشیدن یه شربت خنک تو دل تابستون. بیست‌سالگی رو سال "شروع" نامگذاری میکنم، سالی که بعد ها بگم همه چیز از اون سال شروع شد، سالی که خودم رو همینجوری که هستم، پذیرفتم و در عین حال با هزار و یک روش مختلف، روی نقاط ضعفم کار کرد
    نوشتن مال ضعیف هاست ،‌من قوی ام ، پس نمی نویسم ، قانونا اینو باید به خودم میگفتم ، الآن نه ها ، قدیما ، یه ۵ سال پیشو میگم ، اون زمانا که خودمو راحت کش و قوس میدادم رو میگم ، اون زمانا که پشت خط نمی ایستادم رو میگم ولی نمی دونم چی شد ، باد خورد به کلم دودی شدم ، شایدم سینه پهلو کردم و تب کردم ، به هر حال حالم قطعا خوب نبوده ، مریض بودم و جونی هم روش ، کله داغ ، مغز خر ، نه که الان مغزم مفنگی نیستا ،‌نه ، ولی اون روز نمی دونم چی شده که گفتم احمق هم
گفته بودم قبلاً؟ گفته بودم آرزومه ده روز رمضان رو بیام مشهدت؟ گفته بودم...همین که گفتم کافیه... تو می‌دونی و کافیه...شاید هیچ‌وقت به این آرزو نرسم (این آرزو و خیلی آرزوهای دیگه که به تو بستگی داره...) اما همین که تو یه سر این آرزوها هستی، یعنی خودش اجابت... یعنی هیچی که نباشه، هیچیِ هیچی که نباشه، من چندتا جمله با تو حرف زدن رو که بُردم...
شاید هیچ‌وقت پای  سفره‌های افطار حرمت نشینم، سفره‌هایی که هرسال چشم میدوزم به عکساشون و تصور می‌کنم کسایی ک
کتاب طُرقهشاعر: وحید جلالی

از گلی رنگ و بو نمی خواهماز کسی پرس و جو نمی خواهممی نشینم به کنج خلوت خویشبعد از این های و هو نمی خواهمهر کس از هر کسی که پیغامیمی رساند، بگو نمی خواهمآرزو هم سراب موهومی استمن دگر آرزو نمی خواهمچیزی از بختِ مضحک مستپستِ بی آبرو نمی خواهممن دگر بعد از این خودم رابا آینه رو به رو نمی خواهماو که دیگر مرا نمی خواهدمن خودم را چو او نمی خواهمچشم در چشم آینه تا چند؟ من چیزی جز از او نمی خواهم
برای تهیه ی این کتاب می توان
    داشتم پام رو نگاه می کردم ،‌رنگ آرزو هام رو می گم ،‌نگاش میکردم و میگفتم تو هم خوب میشی بعدش باهم چین میکنیم و چون، خلاصه داشتم سوار اسب سبز آرزو هام با سرعت پرواز میکردیم که یه باره شطرنجی شدیم ، گفتیم بابا چی شد ،‌چطو شد ؟ گفتن که چرا رنگ آرزو هات اینطوریه مثل بقیه سفید صورتی نیست ، گفتیم بابا پامون اینطوری آخ شده و قلک درونم شکسته و صفرا مون زده همه جا ! گفتن چی شده ایطو شده ، گفتیم ها ، ما با خاطرات جوج داشتیم جیپسی نایت و اینا که یه هو ا
دیروز تولدِ قمری‌م بود ... یکمِ شعبان :))
می‌خواستم یه پست راجع به تولدم بذارم که دیگه نذاشتم :))
دیروز تا عصر به بطالت گذاشت متاسفانه ولی بعد پا شدم برا خودم کاپ کیک پختم؛ بدترین کاپ کیکِ تاریخ رو پختم ولی مهم نبود واسم؛ چون قرار نبود به این دلیل تولدم مبارک نباشه!
یه شمع گذاشتم روی کیک و روشنش کردم، مامان و علی اومدن و گفتن: آرزو کن؛ آرزو کردم و شمع رو فوت کردم و بعد اونا کُلی واسم دست زدن :))
من همیشه سعی می‌کنم روزِ تولدم به مفیدترین و شادتری
گذشت یک سال دیگر در چشم برهم زدنی که گویی انگار همین دیروز بود و دیروزهایی دیگر .دلتنگیهایی که بر روی هم انباشته میشوند ندیدن ها و نبودن هایی که در تنهایی ها اشک و خاطره هایی که آرزو شده اند آرزوهایی بزرگ برای من امّا در دستان کوچک بچّه ها ...
منم فرا رسیدن عید نوروز و طمطراق پیک بهاران را تبریک ،و تهنیت صمیمانهرا تقدیم همه و خانواده ها دارم و در پرتو الطاف بیکران خداوندیسلامتی و بهروزی، طراوت و شادکامی، عزت و کامیابی ، اندیشه‌ای پویا  و بر
شاید الان که دارم به یه موزیک زیبا از بهرام به اسم: "جالبه" رو گوش میدم بهترین موقع باشه که این متنو بنویسم. 6 روز دیگه 19 سالم میشه و کلی آرزو و هدف دارم تقریبا از سال های سختی عبور کردم سال پیش برای من یه سال خیلی مزخرف و سخت بود، تو یه شرایطی بودم که از لحاظ روحی و فکری کاملا بهم ریخته بودم در حال حاظر خیلی بهتر از اون موقع ام چون اون موقع فقط دوست داشتم زمانو سپری کنم و هیچ برنامه یا هدفی نداشتم. تو پست های آیندم به دلایل بهم ریختگیم تو سن 17 و 18 اش
باید بنویسم، باید بنویسم؟ که یک هفته در غم، شادی، بیماری، خستگی، امید، افتخار، هراس، پشیمانی، اندوه، ابهام و "حالا چی میشه" گذشت... باید بنویسم که یادم بماند در همان هفته‌ای که از جمعه‌ی رفتن سردار شروع شد، یلدا با آن همه نور و شادی به خانواده ما اضافه شد. در همان هفته‌ای که سرفه‌ شب و روز امانم بریده بود، رفتم کلاس زبان Dutch ثبت نام کردم چون به یک اطمینانی دل خوش کردم که جگرگوشه سه روز در هفته، هر روز سه ساعت دور از من می‌ماند، در همان هفته‌ا
داری میری از خونه ی آرزو جدا میشم از تو چه آواره و کنارت نمیزارم از زندگیم
برو زندگی کن بزارم کنار پی آرزو های بعد از منی منم غصه هامو به دوش میکشم
بتونم از عشقت بمیرم ولی نمیتونم عشق یکی دیگه شم
واست بهترین هارو میخوام چون واسه اولین بار فهمیدمت
واسه آخرین بار عاشق شدم واسه اولین بار بخشیدمت
به امید رویای بوسیدنت به عشق تو چشمامو خواب میکنم
اگه صد دفعه باز به دنیا بیام میدونم تو رو انتخاب میکنم
اگه بعضی وقتا دلت تنگ شد یه گوشه مثل من فقط گریه
داری میری از خونه ی آرزو جدا میشم از تو چه آواره و کنارت نمیزارم از زندگیم
برو زندگی کن بزارم کنار پی آرزو های بعد از منی منم غصه هامو به دوش میکشم
بتونم از عشقت بمیرم ولی نمیتونم عشق یکی دیگه شم
واست بهترین هارو میخوام چون واسه اولین بار فهمیدمت
واسه آخرین بار عاشق شدم واسه اولین بار بخشیدمت
به امید رویای بوسیدنت به عشق تو چشمامو خواب میکنم
اگه صد دفعه باز به دنیا بیام میدونم تو رو انتخاب میکنم
اگه بعضی وقتا دلت تنگ شد یه گوشه مثل من فقط گریه
    عشق یک احساس شیرین است. شما را از درون ، حتی از خارج تغییر می دهد. شما شروع به دوست داشتن همه چیز ، باد ، گل ، روز ، شب ، ماه ، ستاره ها می کنید. پس برای همیشه عاشق باشید.لحظه ای که تو را دیدم عاشق تو شدم. خوشبختی ، شادی بودن در کنار شما با ارزش ترین چیز برای من است. لطفا اجازه دهید من برای همیشه در این شادی با شما زندگی کنم.اگر همیشه خواسته ام چیزی را آرزو کنم ، آرزو می کنم که مال من باشد. آرزو می کنم رویای خود را زندگی کنم.
 
بچه که بودم عاشق این بودم که یه حیوون خونگی داشته باشم مثلا یه خرگوش یا یه همستر ولی مامان بابا نمیذاشتن یعنی مامان می گفت اگر می خوای داشته باشی فقط باید تو قفس نگهش داری و نباید هیچ جای خونه ولش کنی بابا هم می گفت نباید حیوونو تو قفس نگه داشت و درست نیست...نتیجه این دوتا شد حیوون خونگی بی حیوون خونگی...
ولی من واقعا آرزوم بود و مثل بیشتر وقتا فکر می کردم بابا داره سخت میگیره و  اشکالی نداره اگه تو قفس نگهش دارم، عوضش مامان دیگه اجازه میده و می ت
خب من همیشه آرزو داشتم که آرشیو سارا رو تا جای نسبتا خوبی بخونم. چون می‌دونی هروقت به طور رندوم می‌رفتم یک ماه خیلی قدیمی رو می‌خوندم کاملا حس می‌کردم هر لحظه ممکنه از خنده خفه شم. و امروز که سعی کردم کمپبل بخونم ولی نتونستم، نشستم و آرشیو سارا رو خوندم بالاخره:)
و فکر می‌کنی چی پیدا کردم؟ این رو. بله! همه پسرهای گروه عین همند:)) یعنی مثلا موقع مصاحبه یک الگو از پسرها می‌ذارن جلوشون و هرکی با اون fit شد همون رو انتخاب می‌کنند و خب محض تنوع هم ک
بسم الله الشکور
جلوى آینه ایستاده. یک لنگه جوراب بنفش ساده را در دستش گرفته. طبق عادت همیشگى به جاى اینکه خم شود، پایش را بالا می آورد و جوراب را میپوشد.همین که سرش را بالا مى آورد، چشمانش در آینه به خودش می افتد. کمى مکث میکند و از خودش میپرسد باورت میشود که نوزده ساله شده اى؟
ادامه مطلب
پنجشنبه 10/5/1395صبح با باباجونت رفتیم بانک صادرات سر کوچه تا برات حساب باز کنیم،اول قرار بود مشترک با حساب من باشه ولی کارمند بانک گفت با باباش باشه بهتره و این شد که شما با حساب بابا و خودت صاحت یک عدد عابر بانک شدی و وقتی اسم و فامیلت رو روی کارت دیدم کلی ذوق کردم ان شاءالله همیشه حسابت پر پول باشه و تنت سلامت دلت خوش...بهترین ها رو برات آرزو میکنم عشق مامان
اگه به جای نوشتن دلیل آرزو  وقت و انرژی خود رو روی چگونگی و نحوه رسیدن بهش صرف کنیم .فکرفورا خودش رو مطرح میکنه و شروع به عرض اندام میکنه و باهزار دلیل در مقابل این آرزوها سنگ اندازی می کنهانجام هیچ کاری برای کاینات غیر ممکن نیست. کاری نکنین که بعد از مدتی وقتی به سراغ جعبه اومدین و متوجه شدین که تمام سفارشات و آرزوهای ارسالی به جعبه تمام و کمال محقق شدن ، حسرت بخورین که چرا سفارشات بیشتری رو به این جعبه نفرستادین!!
دلمون کبابه واسه بابا هایی که این چند وقته کمرشون شکسته!
دلمون کبابه واسه بچه هایی که گشنه سر رو بالش میذارن !
دلمون کبابه واسه آرزو هایی رنگارنگشون که هنوز هم خیلی از ما ها خیلی راحت میتونیم ارزوشونو برآورده کنیم .
دلم کبابه از نگاه حسرت بارشون!
من میرم و هیچ کس نمیتونه مانعم بشه، میرم با تمام هر چه دارم و ندارم 
هرکسی هم مسخرم کنه برام مهم نیست
چون من عاشقم،احساس میکنم خدا چندین ساله این عشق رو تو وجودم گذاشته!
حتما آخرش قشنگ تموم میشه حتی اگ
داشتم جاروبرقی می کشیدم 
شر و شر عرق می ریختم 
موکتهای زیر قالیها رو هم می کشیدم 
زیر مبلها رو سعی کردم با کمک پسر اول بکشم 
شرّررر و شرّررر عرق 
نبود 
رفته بود خرید 
با بابا 
فکر نمی کردم به این زودی بیاد 
اما اومد :/ 
فقط یک فرش رو کشیده بودم 
روفرشیها رو قبلش با نپتون کشیده بودم و جمع کرده بودم برده بودم تو اتاق 
میزعسلیها و پشتی ها رو هم
به محضی عکس عنییشو تو آیفون دیدم گفتم اِنا! باز اومد الانه گیر بده که خونه من جاروبرقی نمیخواد! و تمیزه!!!!
امروز دومین روز از اون ده روز تعطیلی که قرار بود بترکونمش با درس و تفریح هم گذشت.
فکر میکردم یه روزشو با گروه میرم اردو و 9 روزشو میرم بابل و از این خونه به اون خونه می چرخم و برا خودم حال می کنم پیش دخترعمه ها:)
گروه که اردو رو کنسل کرد با خودم فکر کردم حالا یه روز بیشتر میرم بابل. حالا اشکالی نداره که!
مامان اینا حتا به بابل رفتنم رضایت ندادن و با خودم فکر کردم هرروز با یکی از دوستام تا ظهر میرم اینور اونور و بعد هم تا شب درسم رو می خونم!
دیروز رفت
شب چو در بستم و مست از می‌نابش کردمماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردمدیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مراگرچه عمری به خطا دوست خطابش کردممنزل مردم بیگانه چو شد خانه چشمآنقدر گریه نمودم که خرابش کردمشرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمعآتشی در دلش افکندم و آبش کردمغرق خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهادخواندم افسانه شیرین و به خوابش کردمدل که خونابه‌ی غم بود و جگرگوشه دهربر سر آتش جور تو کبابش کردمزندگی کردن من مردن تدریجی بودآنچه جان کند تنم، عمر حسابش
این روزا چیزی ک از دست دادم شهامته
شهامت خواستن هیچی رو ندارم
از آرزو کردن میترسم
ی جورایی شبیه کمبود اعتماد ب نفس!
درواقع من بین دوتا آرزو موندم که اولیش تویی
شایدم ن. دومیش تویی
و اولیش بدون حضور تو
ولی چون دومی آرزوی قلبمه و اولی آرزوی عقلم دومی هنوزم با اینهمه انکار برام مهم تره انگار
نه شهامت ترک دومی رو دارم
و نه جرات خواستنش
پس همینجوری هاج و واج ب زندگیم دارم نگاه میکنم
بدون آرزو!
توی ی حالت تعلیق خاص
انگاری ک زمان برام ایستاده باشه....
+
دیروز تولدِ قمری‌م بود ... یکمِ شعبان :))
می‌خواستم یه پست راجع به تولدم بذارم که دیگه نذاشتم :))

دیروز تا عصر به بطالت گذاشت متاسفانه ولی بعد پا شدم برا خودم کاپ کیک پختم؛ بدترین کاپ کیکِ تاریخ رو پختم ولی مهم نبود واسم؛ چون قرار نبود به این دلیل تولدم مبارک نباشه!
یه شمع گذاشتم روی کیک و روشنش کردم، مامان و علی اومدن و گفتن: آرزو کن، آرزو کردم و شمع رو فوت کردم و بعد اونا کُلی واسم دست زدن :))

من همیشه سعی می‌کنم روزِ تولدم به مفیدترین و شا
یک:
دنیا پر از رنج است
با این حال
درختان گیلاس شکوفه می‌دهند
ایسا
دو)
غمگینم. برای گلستان زیبا که چند تا دوست عزیز دارم اونجا... برای شیراز که شهر دوم منه و از آزرده شدن در و دیوارش آزرده میشم... برای لرستان که نه دوستی دارم اونجا و نه تعلقی... برای خوزستان... دزفول... آذربایجان... برای وطنم غمگینم...
وقتی یه بلای طبیعی یا مشکل برای هموطن‌ها رخ میده عمیقن ناراحت میشم. بخشیش به‌خاطر خود اون مشکل و غم هموطن‌ها و بخش دیگرش به‌خاطر اینکه کاری ازم برنمی
دانلود آهنگ جدید محمد مولایی آرزو
Download New Music Mohammad Molaei Arezoo
آهنگ جدید محمد مولایی بنام آرزو
آرزوهامو گرفتن آرزوم رفته کجا
همه میگند که تو دیگه جات خوبه پیش 
 
 
 
 
دانلود آهنگ با کیفیت 320
 
متن آهنگ آرزو
 
آهنگ های محمد مولایی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها