نتایج جستجو برای عبارت :

مامان گوه خاک بر سر کثافت آشغال عن من :( (موقت)

سطل آشغال رو دادم به مهندس که ببره بیرون، بهش گفتم سطل رو بذار تو حیاط بمونه. (منظورم این بود که پلاستیک آشغال‌ها رو بردار بذار تو کوچه و سطل رو بذار تا صبح تو حیاط هوا بخوره. بیشتر وقت‌ها همین کار رو می‌کنم تا بوی بدش بره.) پرسید بذارم تو حیاط؟ گفتم آره. بعد که رفت بیرون، گفتم ای بابا! الان فکر می‌کنه سطل رو با آشغال‌هاش باید بذاره تو حیاط. چون باهاش قهر بودم وقتی برگشت دیگه نمی‌شد ازش بپرسم چیکار کردی. تو فکر بودم که برم خودم چک کنم ببینم کجا
یک ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﻨ ﻣﻪ :
ﺍﻪ ﻣ ﺧﻮﺍﻫ ﺴ ﺭﻭ ﻭﻋﺪﻩ ﺳﺮ ﻨ ، ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﺎﻫ ﺑﺪﻩ 
ﻭﻟ ﺍﻪ ﻣ ﺧﻮﺍﻫ ﻋﻤﺮ ﺳﺮﺵ ﻨ ﺑﻬﺶ ﻣﺎﻫ ﺮ ﺎﺩ ﺑﺪﻩ ...
ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﺍﺮﺍﻧ ﻣﻪ :
اﻪ ﻣ ﺧﻮﺍ ﺴ ﺭﻭ ﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺳﺮ ﻨ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺩﺯﺩ ﺎﺩ ﺑﺪﻩ 
ﺍﻪ ﻣ ﺧﻮﺍﻫ هفت جد و آبادشو ﺳﺮ ﻨ، ﺑﻬﺶ ﺭﺍ ﺑﺪﻩ
.........
فرهنگ لغت مامانم : 
این آشغالا که میمالی به خودت = لوازم آرایش.
 این آشغال که شب و روز دستته = گوشیم . 
 این آشغال که همش سرت توشه = لب تاپ.
 این آشغالا که میخوری = قره قر
معلم بود
معلم واقعی
با اینکه هنوز دانشجوی کارشناسی بود
ولی درس های زندگی می داد
...
می گفت محتوای آشغال وجود نداره
کتاب آشغال وجود نداره
اگر تو مبتلا باشی
اگر تو داغ باشی
اگر تو جوینده باشی
از همون کتاب آشغال هم می تونی راه زندگی رو پیدا کنی، چیزی یاد بگیری
 
 
برای طراحی و زیبا کردن اتاق کودک استفاده از سطل آشغال بچگانه ماریوجور یک انتخاب خوب می تواند باشد . کاربرد سطل آشغال در اتاق کودک زیاد بوده و خرید سطل آشغال با ظاهری شیک و جذاب و عروسکی لذت استفاده از آن را دو چندان می کند. بهداشت به همراه زیبایی در طراحی داخلی با استفاده ازسطل آشغال مدرن ماریوجور انتخاب هر خانواده ایرانی می تواند باشد. از جمله ویژگی های آن جنس داخلی سطل ، پلاستیکی و رویه و عروسک آن از جنس پولیش می باشد که قابلیت جدا شدن
+ الان گریه هاش چندتا دلیل داره:
۱. گرسنه  اشه
۲. خوابش میاد که جدیدا خیلی خیلی سخت میخوابه :((
۳. به من توجه کنین، با من بازی کنین. فقط من...من... من... 
+ اگه مامان آدم، دوستش نمیداشت، چه دنیای سیاه، تاریک و وحشتناکی میشد...  یه تنهایی بی حد...
+ کاش یه معده جدا داشتم برای خوردن هله هوله و آت آشغال(!) که تو شیر نره :|
+ Frozen 2 رو دیدم، خیلی خوب بود، پیشنهاد میشه. Jojo Rabbit با این که فیلم خوبی بود ولی یه سکانس فوق العاده تلخ داشت، که شاید هیچ وقت یادم نره... اگه فی
مدتی است که شغل جدیدی برای بسیاری از هموطنان ایجاد شده. قبل ها از ترس
گربه نمیشد آشغال گذاشت بیرون و آمدند برای اینکه گربه ها آشغالها را پاره
نکنند محفظه های سیمی درست کردند. الان از دست جستجوگران گنج داخل آشغالها
نمیشه آشغال گذاشت. تعدادشان هم آنقدر زیاد است که برای هر کوچه چند نفر
همیشه در حال کمین هستند. وقتی آشغال را می بریم که بذاریم، حتی اجازه نمی
دهند آشغال به سطل برسد و از دست آدم گرفته و پاره پاره اش میکنند.
بهرحال این هم از سهم آنه
یه بیل خاک بریز روش :
 
زباله تر چیست ؟
 
به بقایای میوه و سبزی و  هر چیزی خوردنی که در سطل آشغال ریخته می شود بجز کاغذ و شیشه و پلاستیک و فلزات و مانند آنها زباله تر
 
گویند .
 
بیشتر محتوای سطل آشغال زباله تر که به اصطلاح به آن آشغال می گویند .
 
اگر می خواهید باغچه سبزی داشته باشید بهترین روش دفن همین آشغالها است .
 
آشغال تازه بهترین غذا برای کرم های خاکی 
 
و سایر موجودات خاک زی است .
 
و اما اولین چیزی که برای باغچه سر سبز لازم است آب باران است
خلاصه از رمان ملینا : 
ملینا- مامان! مامان کجایی؟مامان- اینجام مامان جان، چی شده چرا جیغ میزنی؟ملینا- مامان قبول شدم تربیت معلم، بلاخره به آرزوم رسیدم خدایا شکرت. وای خیلی خوشحالم.مامان- الهی دورت بگردم مادر، خدارو شکر که قبول شدی دخترم. بذار زنگ بزنم به بابات خبر بدم خوشحالش کنم.ملینا- باید جشن بگیریم مامان، شما قول دادی.مامان- حتما، بیا، بیا بشین ناهارتو بخور منم زنگ بزنم به بابات بهش بگم.مامان رفت و منم یه لقمه بزرگ برا خودم گرفتم و با حرص ش
آخه یک ساعت و نیم طول کشید! 
منم که عرقو! یعنی چنان عرق می کنم که هر کی ندونه زیر آفتاب بیل میزدم! عرق رفت تو چشمم و سوززززوند عرق رفت تو دهنم و رسما مزه نمک اومد! :| 
هیچی دیگه رفتم حموم بعدش 
آهان لازم که نیست بگم که مامان نبود که تونستم جاروبرقی بکشم هوم؟ 
خیییییییییییییلی آشغال داشت خیلی زیاد :/ 
اذانه 
یه بیل خاک بریز روش :
 
زباله تر چیست ؟
 
به بقایای میوه و سبزی و  هر چیزی خوردنی که در سطل آشغال ریخته می شود بجز کاغذ و شیشه و پلاستیک و فلزات و مانند آنها زباله تر
 
گویند .
 
بیشتر محتوای سطل آشغال زباله تر که به اصطلاح به آن آشغال می گویند .
 
اگر می خواهید باغچه سبزی داشته باشید بهترین روش دفن همین آشغالها است .
 
آشغال تازه بهترین غذا برای کرم های خاکی 
 
و سایر موجودات خاک زی است .
 
و اما اولین چیزی که برای باغچه سر سبز لازم است آب باران است
من کرونا رو خیلی دوست دارم!نشون داد خیلی از آدما تو زندگی‌ ما اصلا مهم نیستن!مثلاً الان مدتی دوست ، آشنا ، فامیل ، رو ندیدیم هیچ اتفاقی نیفتاده!و خیلی‌ها رو شناختیم!و اینم فهمیدم که من از خیلی وقت پیش توی قرنطینه بوده ام و خودم خبر نداشتم:/من دیگه از هیچ کس هیچ انتظاری ندارم، اینکه الف هر وقت خودش بخواد با من صحبت کنه باهاش مشکلی ندارم و باهاش سرد برخورد نمی‌کنم اما دیگه برام اون جایگاه قبل رو نداره.دارم به این نتیجه میرسم که کم کم فراموشش ک
خونه مامان جاییه که تو احساس گرما می کنی 
پنجره هال بازه 
در را هم باز می کنی 
و دقیقا به ۵ دقیقه نمی کشه! که مامانت از خیابون میاد و بعد تعویض لباس میره پنکه رو خاموش می کنه و سیمش را هم از برق می کشه! 
تا حالیت شه پنکه رو هم اون باید اجازه بده 
خسته‌ام...
الان که دارم این متن را می‌نویسم تو گویی کوهی همچون دماوند بر دوش می‌کشم...
 
آن‌قدر خسته که می‌خواهم برای چند ثانیه هم که شده از درون و بیرون خالی باشم. چه کنم که این آرزو خیلی دور از دسترس به نظر میرسد...
آرزویِ رهایی برای چند ثانیه...خوشحالم که هنوز طعم رها بودن را فراموش نکرده‌ام...
اما دل‌لرزان... نکند روزی بیاید که رهایی گم شود در میان گمشده‌هایم.... 
از چه خسته شده‌ام؟!از نبودن‌هایت؟!... از بودن‌هایِ موقت؟!... از شادی‌هایِ موق
برای ثبت نام رایگان ازدواج موقت کلیک کنیدهمه افراد دارای غریزه جنسی هستند و طبعتا این غریزه باید از راه شرعی و حلال ارضا شود تا افراد دچار لغزش و گناه نشوند،شمار زیادی از مردان و زنان به هر دلیلی موقعیت ازدواج دایم را ندارند،در مذهب شیعه ازدواج موقت راه حلی برای این موضوع هست و سایت همسریابی عشق آنلاین بستر سالمی است برای افرادی که دنبال همسر موقت هستند
مامان تنها کسیه که با دلش نگرانته. همون که به خاطرش خیلی کارها رو انجام نمی دی چون می دونی حتی اگه هیچی ندونه همه چی رو می فهمه (با دلش) و تو دلت نمیخواد ناامیدش کنی. نمیخوای تصویر معصومی که از تو داره خراب کنی. دوست داری اون یه نفر که با دلش نگاهت می کنه فکر کنه تو هنوز خوبی!
مامان بودن فقط برای کسی که ما رو به دنیا آورده نیست یا حتی برای همه زن هایی که بچه به دنیا آوردن هم نیست. حتی فقط برای زن ها نیست. مامان بودن خودش یه مفهومه. یه مامان همیشه به ب
مامان:علی بیدار شووو
علی:مامان من خوابم میاد،جان هرکی دوست داری ولم کن.
مامان:علی اگه مدرسه نری بی سواد می شی.
علی :مامان جان تا الان هفت کلاس درس خوندم هیچی نشدم،هفتا دیگه ام بخونم بازم هیچی نمی شم.
مامان:علی پاشو برو مدرسه وگر نه از بازی خبری نیست.
علی:خب مامان ،الان فکر کن من برم مدرسه،دوباره باید معلمان غمگین،ناظم عصبانی را تحمل کنم.
مامان:این حرف هارو نگو خوبیت نداره!
علی:آخه من  هفت صبح از خونه بیرون می رم که هیچ باید تو این سرما با آب سرد
دارم گریه می کنم 
آره 
از دست ننه ام 



خدایا 
اسلام تو آسون گرفته و آدمای عنت سخت 
طبق حکم شرع اگه احساس خطر سلامتی کنی روزه بر تو واجب نیست 
حالا دکتر به من گفته در شش ماه اول بعد عمل نباید روزه بگیری شما که خشکی شدید داری که نباید روزه بگیری 
حالا امروز به همکارام میگم من بیست روز دیگه روزه می گیرم میگن نگفتن از فردای شش ماه فِرت وردار روزه بگیر که 

اون وقت مامانم اومده پای نهار درست کردن من که دیشب فقط یه پیشدستی فرنی خوردم! سحر نخوردم صبحو
دانلود فیلم آشغال های دوست داشتنی با لینک مستقیم و کیفیت HD
سه شنبه در شبکه نمایش خانگی
نام اثر: آشغال های دوست داشتنی – Ashghalhae-Doostdashtani
ژانر : اجتماعی
سال تولید : ۱۳۹۱
کارگردان : محسن امیر یوسفی
تاریخ اکران : ۲۴ بهمن ۹۷
زمان پخش در شبکه نمایش خانگی: سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۸
دانلود در ادامه مطلب …
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
دور زندگی می کنیم، از همه ی خانواده
دیشب وقتی پدربزرگ و مامان جون و خاله هات داشتن با دخترک خداحافظی می کردن.
می گفت منم میخوام بیام گچساران
بهش می گفتن مامان نمیاد ها!
می گفت چرا میاد
شب که توی گهواره تکونش می ئادم باهام اتمام حجت می کرد که من فردا می خوام با پدر بزرگ و مامان جون و مامان ع برم گچساران
صبح بعد از نماز صبح راه افتادن همه و رفتن
دخترک توی گهواره خواااب...
چقدر ئل مامان جون و پدربزرگ نرفته براش تنگ شده بود
چقد
بسم الله الرحمن الرحیم
دور زندگی می کنیم، از همه ی خانواده
دیشب وقتی پدربزرگ و مامان جون و خاله هات داشتن با دخترک خداحافظی می کردن.
می گفت منم میخوام بیام گچساران
بهش می گفتن مامان نمیاد ها!
می گفت چرا میاد
شب که توی گهواره تکونش می ئادم باهام اتمام حجت می کرد که من فردا می خوام با پدر بزرگ و مامان جون و مامان ع برم گچساران
صبح بعد از نماز صبح راه افتادن همه و رفتن
دخترک توی گهواره خواااب...
چقدر ئل مامان جون و پدربزرگ نرفته براش تنگ شده بود
چقد
بابابزرگم به موهام نگاه کرد و گفت جای دستهای دخترم رو هنوز روش می بینم...موهام رو توی دستش گرفت و گریه کرد.
من اغلب شبها روی کاناپه ولو بودم و سرم روی پای مامان بود کتاب میخوندم؛ اینستا چک میکردم و مامان هم یا قرآن و کتاب میخوند یا تلویزیون میدید یا سرگرم گوشیش بود . بعد از مامان دیگه روی کاناپه نخوابیدم جز یک شب که از چهلم بابا اومدیم و سرم روی پای سعید بود خوابیده بودم. تا دستش رو برد لای موهام از خواب پریدم چون بوی مامان لحظه ای مشامم رو پر کر
مامان میدونی تو لجباز ترین و خرف گوش نکن ترین دختر دنیا رو داری
اما همین دختر لجباز تنها جای امن دنیا براش همین آغوش توعه تنها جایی که بدون قضاوت اطرافیان با ارامش گریه میکنه ، میخنده..
مامان اما تو بهترینی همیشه بودی شاید خیلی لفظی بهم محبت نکنیم انا تو با رفتارات نشانم دادی چقدر عاشقمی ..
مامان خیییلییی دوست دادم❤
نخستین مرحله مقدماتی تصفیه آب آشغال گیری آب می باشد که منظور از آشغال گیری حذف مواد جامد در اندازه های مختلف است عمل تمیز کردن آشغال گیری می تواند به صورت دستی و یا مکانیکی انجام شود . آشغال گیر ها به دو دسته شبکه بندی ریز و شبکه بندی درشت تقسیم می شوند ویکی ازوظایف آن محافظت از پمپ ها و سایرتجهیزات تصفیه خانه در مقابل آشغال های موجود در فاضلاب می باشد . آشغال گیرهای مشبک سیمی یا میل های دهانه گشاد  ، برای گرفتن سنگ ، چوب ، کنده های درخت و سایر
امروز از مامان یه عکس خوشگل گرفتم خیلی خوب شد شاید گذاشتمش بک گراند گوشیم. 
تو فکرم بود از مامان بیشتر بنویسم.
آرامشش از پختگیشه و دلم میخواد درس بگیرم ازش.
من کپی مامانم هستم از نظر قیافه.
دلم میخواد اخلاقمم شبیهش باشه.
مامان از بچگی میگفت که من دین و ایمانشم کاش بتونم ثابت کنم اونم دین و ایمان منه. 
امروز صبح پاشدم که برم پیاده روی. ولی زیاد آشنا نبودم که کجا برم. دیگه با ماشین رفتیم با مامان بچه ها رو رسوندیم مدرسه. ازونور اومدیم نونوایی رو نشونم داد مامان، نون خریدیم. من اومدم خونه، باز مامان رفت بابا رو رسوند سرکار. از فردا دیگه خودم میتونم برم نون بخرم و مسیر پیاده روی هم خوبه. 
«آشغال» یک جورهایی فحش است. هنوز هم در بعضی نزاع ها استفاده می شود و طرف شنونده را به خشم می آورد. آشغال هنوز هم یکی از بی ارزش ترین موجودات زندگی ماست. اما در ازای همین آشغال، یک مشکین شوی پرسیل، یک پودر پلی واش اکتیو و یک شامپوی مولتی ویتا گلرنگ نصیب ما شد. همه این ها در ازای تحویل کاغذ و مقوای دور ریزی که جدا کرده بودیم.
چند روز پیش یاد روزهایی افتادم که روش دور انداختن کیسه های زباله منازل، پرتاب از پنجره در جوی جلوی منزل و در متمدنانه ترین ح
در ساعت ۱۰ شب پنجشنبه، لیست مخاطب های موبایلم را سه بار بالا پایین کردم و هیچکس را نداشتم تا با او حرف بزنم.بعد یک عکس از گالری ام را انتخاب کردم.حرف هایم را پایینش کپشن کردم و خواستم اینطوری حرف هایم را زده باشم،اما آن کپشن هرگز منتشر نشد چرا که در لحظه ی آخر یادم افتاد مامان را با این حرف ها ناراحت می کنم و مامان در شهر دیگری ست و مامان بغض می کند و مامان دلش می گیرد و می لرزد و فشارش بالا می رود...از مامان که بگذرم باقی فالوورهایم را هم از یاد گ
سایت صیغه موقت
یک سایت همسریابی برای اینکه گزینه مورد قبول و معتبری برای ثبت نام در مورد ازدواج و صیغه موقت باشد باید دارای معیارهایی باشد از جمله این که به حفظ اسرار کاربران خود پایبند باشد و همچنین بستری را فراهم کند که افراد فرصت طلب نتوانند از آن در جهت اهداف ناشایست خود سواستفاده نمایند،سایت همسریابی عشق آنلاین پایبند به سیاستهای حفط اسرار کاربران است و با راهکارهایی جدید از شما در مقابل افراد فرصت طلب محافظت خواهد کرد
برای ثبت نام د
آموزش ساخت ایمیل موقت
 
درود به همه
 
خیلی وقتا پیش میاد ما برا کار های مختلف مثل ثبت نام در سایت ها ، ثبت نظر در سایت ها  و ... نیاز به ایمیل داریم زیرا سایت از ما ایمیل میخواهد . ولی مشکل اینجاس که گاهی اوقات ما نمیخوایم ایمیل واقعیمون رو وارد کنیم .
 
امروز میخوایم یه راه حل برای اینکار بدیم :‌ساخت ایمیل موقت .
ادامه مطلب
پدر و مادر پدرم در قید حیات نبودند. مامان هروقت میرفت خونه مامان بزرگم دو سه روز بمونه بابا به من میگفت مامانت که نیست بچه یتیمم.
بابا اهل ابراز احساسات کلامی و پرحرفی نبود اما با هیچ کس هم اندازه مامان حرف نمیزد. بزرگ تر شدم و فهمیدم آدم برای کسی که دوستش داره همیشه حرف داره. 
سرخ و سفید و تپلممامان می گه مثل گلم
شیرین زبونی می کنمبابام می گه که بلبلم
وقتی که دامن می پوشممامان می گه عروسکم
ادابازی درمی آرمبابام می گه بانمکم
من نه گلم نه بلبلممن آدمم مثل شمام
شکل خودم رو می کشمکنار مامان و بابام
شاعر: شکوه قاسم نیا
 
سرخ و سفید و تپلم 
با سلام
پسری مجرد از اهواز هستم، شرایط مادی ازدواج دائم رو اصلا ندارم، می خواستم بدونم برای ازدواج موقت در اهواز چطور اقدام کنم؟، مکانی مختص این کار هست؟
مرتبط:
برای ازدواج موقت در اهواز چطور اقدام کنم؟
آیا ازدواج موقت میتواند عامل بازدارنده زنا در ایران باشد؟
چند تا سوال در مورد ازدواج موقت
ازدواج موقت چه وقت هایی خوبه ؟
 ازدواج موقت یا زنا ؟
ازدواج موقت=زنا؟ بله یا خیر؟ "مسئله این است"
بین من و دختری که تن به ازدواج موقت داده فرقی نیست ؟
اگ
میگم: مامان!
بله؟
پس‌فردا کلم‌پلو درست کنیم.
_
مامان!
بله؟
هر سوالی دارین می‌تونین از گوگل بپرسین.
_
مامان!
بله؟
باید خونه رو رنگ کنیم. دیوارا خیلی بد شدن.
_
مامان!
_
مامان!
_
ماااااماااان!
بلهههه؟
کی گفته نباید واسه آبگوشت پیازداغ درست کرد؟ کی گفته با پیاز خام خوشمزه‌تر میشه؟
_
مامان!
بله؟
صدای چی بود؟
_
مامان!
عهههه! چیه انقد مامان مامان مامان مامان می‌کنی؟
چرا همیشه ماه رمضون نیست؟ آشپزیش راحته، ظرف شستنش راحته، خوابش راحته، فقط بعدازظهرهاش
در طول این یه هفته به طور کلی فراموش کرده بودم که این‌جا هم می‌شه نوشت!
چقدر عجیب و آزار دهنده. ترجیح می‌دادم الانم می‌تونستم تو کانال بنویسم ولی شاید این قطعی موقت اینترنت،( امیدوارم موقت باشه) بهانه ای شد که وبلاگ دوباره فعال بشه. 
مامان : هانیه حالش بد
بابا: چطور؟
مامان: تب کرده ... پاهاشم یخ :(
یهو دیدم بابا اومده تو اتاق 
پاهامو از توی پتو  پیدا کرد همچی فشار داد که نزدیک بود قطعش کنه :/
اومدم بگم اخ دردم گرفت یهو دیدم با پشت دست خوابوند تو پیشونیم:| 
خو پدر من ، لمس هم کنی میتونی دما رو متوجه بشی چرا بزن بزن راه انداختی :|
در نهایت نتیجه معاینه رو  به این ترتیب به مادر اعلام کردن :
به خواهرش زنگ بزن بگو تنها وارث خونواده اونه 
بابا :
مامان:
من:
باز هم من :
مامان، دیشب خواب خیلی بدی دیدم. خواب دیدم مامانِ آدرین میگه: آدرین ایدز گرفته. انگار از مادرش به صورت ارثی گرفته بود. وای مامان انقدر گریه کردم. انقدر گریه کردم. مامان، من با اینکه هنور بچه ام، ولی گریه کردن بخاطر عشق را می فهمم. مامان، تو هیچوقت بخاطر عشق گریه کردی؟
 
 
آدرین: نام ‌کوچک پسر گربه ای در کارتون دختر کفشدوزکی است.
مامان دیشب خواب خیلی بدی دیدم. خواب دیدم مامانِ آدرین میگه آدرین ایدز گرفته. انگار از مادرش به صورت ارثی گرفته بود. وای مامان انقدر گریه کردم. انقدر گریه کردم. مامان من با اینکه هنور بچه ام، ولی گریه کردن بخاطر عشق را می فهمم. مامان تو هیچوقت بخاطر عشق گریه کردی؟
 
 
آدرین: نام ‌کوچک پسر گربه ای در کارتون دختر کفشدوزکی است.
نمیدونم میدونین یا نه ولی پدر مادر برگشتن و خب از اون ماجراهای اینکه: خونه شده آشغال دونی و اینا بگذریم میرسیم به دیروز ظهر
داشتم ps4 میزدم که مامانم جارو برقی رو روشن کرد، اول اینکه صدای رفیقم رو توی هدفون نمیشنیدم و دوم هم همه جای خونه تمیز بود الا زیر پای من، پاهامو جمع کردم و چهار زانو روی مبل نشستم، بدیش این بود که مامانم جلوم بود و صفحه تلوزیون رو خوب نمیدیدم
جارو رو خاموش کرد، یه نفس راحت کشیدم ولی انگار این پایانش نبود
مامان: بلند شو
ادا
می دونم که قبلا از زهرا نوشتم 
و از اینکه حس می کنم سرنوشتم مثل اون خواهد بود 
یهو یاد برادرشوهر محبوبه افتادم 
که محبوبه برام در نظرگرفت 
من موافقت کردم 
با مامان تو دعوا بودم! مثل همیشه
زنگ زدن 
مامان بردلشت 
پسره ۲۸ ساله مطلقه و مکانیک بود 
مامانم گفت به دختر ما نمیخوره چون کوچیکتره 
و قطع کرد 
فکر می کنم ۳۰ ساله بودم اون موقع 
محبوبه مودبانه ناراحت شد 
بعدها مادربزرگ بستری شد 
مامان کنارش بود 
محبوبه شیفت بود 
نرفته بود پیش مامان 
ماما
قسمتی از رمان
عسل ازروی پله ها سرخوردم باخنده که صدای مامان با تشر-دخترمگه پانداری؟نرده رو داغون کردیغش غش خندیدم وپریدم و تو آخرین لحظه با خنده گفتم :-بانو گیر نده چطور شد مگهحرفی نشنیدم سمت آشپزخونه رفتم مامان کنار خدمت کار «شوکت»ایستاده بود ونظاره گار کارش بودجلو رفتم ولپ مامانیمو یه ماچ خیس گنده کردم ودر حالی کهلپشو میکشیدم باخنده گفتم :-فدای مامان خوشگلم برم من«مامان انصافا زن زیبایی بود با اینکه پنجاه سال داشت اما هنوز رد پای زیبایی
به نام اواز اون شب هایی که کلی با مامان حرف زدم ؛ بود.
امروز صبح رسیدم خونه و نهار رو پیش مامان جون بودم با حضور مهمون های ناخوانده ی ناخوشایند!
بعدازظهر دنبال کار های تولد و شب تولدم بود با چند روز تاخیر و البته تولد مهسا.
پارسال،فردای امروز رسیده بودم تهران ک دیدم مامان اینا اونجان و جشن گرفته بودیم و بررسی مسائل علمی میکردم بعدش تنهایی در شب!
امشب ک اومدیم خونه،بابا و محمد خوابیدن و من و مامان تو اتاق نشستیم و حرف زدیم.از خودم،مشکلاتم،دغدغه
همون لحظه که گفتی "الاه اکبر" عاشقت شدم! واسه‌م فرقی نمی‌کرد انتحاری باشی یا یه جوونِ کلّه‌خر که مسخره‌بازیش گل کرده. چون شجاع بودی عاشقت شدم. مامان همیشه می‌گفت "دختر نباید عاشق بشه!" اما من حرفشُ قبول نداشتم. مامان وقتی مُرد، بابا واسه تشییع جنازه‌ش نیومد، چون بابا شلوارش دوتا شده بود! حقیقت اینه که مامان عاشقِ بابا نبود و طبق قانون سوم نیوتون بابا هم عاشق مامان نبود.راستی کِی از زندان آزاد می‌شی؟ اگه آزاد شدی خبر بده. منتظرتم پسر شجاع،
همیشه قبل اینکه فحش بدیم اگه به چندتا چیز فکر کنیم میبینیم اون فحش داریم به خودمون میدیم ینی چی؟ ینی اینکه من اگه به عشقم فحش بدم دارم به خودم فحش میدم یه مثال کوچولو میزنم (ببخشید) مثلا وقتی من بهش بگم "آشغال" خودم زیر سوال میرم چطور؟ من دارم با همین "آشغال " زندگی میکنم باهاش خوشی و بدی میگذرونم همسرمه . همین آشعال پدر بچه هامه خلاصه که هرچی توهین کنیم به خودمون کردیم.
یه مشاور میگف حتی با همسرتون جلو بقیه یا تو پارک بگو مگو نکنین بزارین تو خلو
روز جمعه مامان با دوستاش قرار داشت
من قول داده بودم در اولین فرصت با مامان و دوستاش برم بیرون
روز جمعه صبح که مامان از بیرون برگشت
حرف بیرون رفتن شد و منم دیدم چند روز تعطیلیه و بهتره ی بیرون برم
قرار کجا بود؟؟ خوب مشخصه عمارت دهدشتی!
به یکی از دوستای مامان میگم تو رو خدا جای قرار ها رو عوض کنید:)))))))
من عمارت رو دوست دارم
ولی خوب خیلی تکراری شده
ادامه مطلب
 
میدانین که من عاشق سینه چاک مامان ها  هستم ! بخصوص مامان های مهربون و البته مادربزرگان عزیز !
حالا چه مامان  خودم باشد چه مامان‌دوستان عزیزم و حتی مامان  عروس های خونه مون !
فرقی نمیکند مامان های خوب از هزار فرسنگی/ فرسخی دوست داشتنی و مهربان هستند !
آمدم بگویم از بین همه مامان های دوست داشتنی که دوست دارم حالش همه ایام خوب باشه و سالم و سرحال باشد !
مامان ۲۲ فوریه عزیز است که واقعا برام خیلی  عزیززز و دوست داشتنی است !
آمدم بگویم میشود برای د
خیلی یکهویی لباسمان را عوض کردیم، آهنگ گذاشتیم. چهار نفری رقصیدیم و کیک خوردیم.
مامان شمع را فوت کرد، خیلی نخندیدیدیم. از آن تولدهای رویایی که همه احساس بی نظیر و شادی دارند نبود. یک مهمانی کوچک. تولدک مامان.
مامان! بلد نیستم جمله های قشنگ قشنگ بگویم ولی...خیلی دوستت دارم. خیلی خوشحالم که خدا تصمیم گرفت تو را بسازد و همه لحظه های مهم زندگیم، از بد ها تا خوب ها، از گریه ها تا خنده ها، اریگاتو که هستی.
اگر تو نبودی، واقعا یک چیزی کم بود.
خوش حالم که
یاد دعوا های مامان بزرگ خدابیامرزم و بابابزرگ افتادم. موقع دعوا، مامان بزرگم قهر میکرد و می رفت برای خودش یه چیزی درست میکرد تنهایی میخورد:) و به بابابزرگمم تعارف نمیکرد. بابابزرگمم پا میشد میرفت مغازه. شب که برمی گشت، همه چیز عوض می شد. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. مامان بزرگم کتش رو در می آورد، بابابزرگ می رفت وضو می گرفت و شامشون رو میخوردن. کلی هم قربون صدقه من می رفتند.
یادم میاد چند باری هم مامان بزرگ تهدید به طلاق گرفتن کرد:))) . خیلی ه
این پست موقت رو برای چند عزیزی که به وبلاگم سر زدن و سراغ رمز رو گرفتن مینویسم. 
دوستان فعلا قصد ندارم به کسی رمز بدم. ولی مطالب اولیه وبلاگ تا همین چند وقت پیش بدون رمز هست میتونین بخونین.
فکر هم نمیکنم به کسی رمز بدم متاسفانه. اما ممنونم که به وبلاگم اومدین :)
 
ورود موقت کالا
واردات به کشورها به دو صورت انجام می گیرد. واردات قطعی که در آن همه هزینه ها پرداخت و کالا برای همیشه وارد کشور مصرف کننده می شود. روش دیگر واردات به کشورها، ورود موقت کالا برای مدت زمان معین است که در این متن تعریف ورود موقت کالا و شرایط و ضوابط آن را مطالعه خواهید کرد.
ادامه مطلب
تمام تجربیاتم از مرگ جلوی چشمانم رژه میرود و منِ مضطرب در اتاقم قدم رو میروم!
مامان هما مادربزرگ مادری ام هست و خب همیشه پسردوست بوده برای همین هیچ خاطره خاص و محبتی ازش در خاطر ندارم اما حالا که حالش وخیم شده دوست دارم یکی پیدا شود و در جوابِ سوالم "راسی راسی مامان هما داره میمیره؟" با اطمینان خاطر جواب منفی بده!
حس میکنم شدیدا قسی القلب هستم که اصلا حس گریه ندارم و حتی از تصور مرگش هم بغض نمیکنم!
سین صیح سراسیمه زنگ زده و منِ حواس پرت بدون هیچ
بسمه تعالی
سلام
 
سوال :
چه شروطی را می‌توان ضمن عقد ازدواج موقت قرارداد؟
پاسخ : 
 در بخش اول شروطی که ضمن عقد ازدواج دائم می‌توان قرار داد را توضیح دادیم، در این بخش به شروط ضمن عقد ازدواج موقت می‌پردازیم:
همان‌طور که در بخش اول توضیح داده شد اولین مسئله‌ای که باید در این رابطه مورد توجه قرارداد ثبت ازدواج است، که به طور کلی در ازدواج موقت ثبت ازدواج لازم نیست، مگر در شرایط زیر که الزامی می‌باشد:
۱- باردارشدن زوجه (اگر بعد از ازدواج موقت ز
خب امروز ۴۰ مادر بزرگ بود ...
و من و دختر خاله ها نشسته بودیم‌ یه گوشه و زارمون رو میزدیم...
که یه حاج خانومه اومد نشست کنار من...!و اینطوری زل زد بهم
از اول قصه اخرشو بخون...که حاج خانومه بهم گفت دختر جان شما چن سالته؟
گفتم جان؟؟؟
گفت جانت بی بلا...تو دختر کی ای؟
گفتم واسه چی؟
گفت ببین ؟داری از زیر سوالام در میری ...
گفتم ببخشید...!
۲۱ سالمه...دختر فلانیم...!
گفت پسرم ۳۰ سالشه درس درست حسابی نخونده...ولی!
منببخشید حاج خانوم منو مادرم صدا میزنه...
و رفتم نشست
‍ برای اولین بار در کشور صورت پذیرفتاقامتگاه موقت متهمان در سیرجان راه اندازی شد/ متهمان در این  اقامتگاه ها برچسپ  زندانی نمی خورددادستان عمومی و انقلاب شهرستان سیرجان از راه اندازی اقامتگاه موقت متهمان در سیرجان خبر داد و گفت:کاهش جمعیت کیفری زندان ها جزء مهمترین برنامه های کلان قوه قضایه می باشد محسن نیک ورز در تشریح جزئیات این خبر اظهار داشت:در راستای کاهش جمعیت کیفری زندان ها و دستور العمل حفظ کرامت و ارزش های انسانی، ابلاغی از سوی
+ سه سال پیش مثل فردایی ، در روز جشن فارغ‌التحصیلی کارشناسی، با مامان و غزاله از جلوی دانشکده کامپیوتر رد شدیم؛ و من در حالی که قدم‌هام رو تند میکردم و از  گوشه چشم پسر پیراهن آبی لاغر دوربین به دوش رو نگاه میکردم که با عده ای در حال صحبت بود، زیر لب گفتم: میشه زودتر بریم مامان؟ یک نفر هست که دلم نمی‌خواد سلام کنم. مامان مثل همه مادرها کنجکاو پرسید: چرا؟ و  من مثل همه فرزندها جواب دادم هیچی فقط حوصله ندارم...
و اون روز حتی برای یک لحظه هم فکر نم
باید یادت بمونه کسی که فکر میکردی عشقته چی گفت بهت.
یادت بمونه از نظر عشقت یه آشغالی 
هزاران بار گفت آشغال . به تو گفت
تا حرف زدی گفت آشغال خفه شو 
ببند دهنتو
دیدی چیا بهت میگفت الان چیا میگه 
به جای اینکه اون چیزهای مشترک باهاش و مقدس بدونی باید فقط به خودت کمک کنی که فراموششون کنی. 
فراموش کن چیا بهت گذشت. 
فراموش کن 
همه چی 
خودشو 
خوبیاشو 
چشماشو 
یادشون افتادی به اینکه براش آشغالی فکر کن و تحمل کن. 
تو براش فقط یه آشغالی
یه دروغگو
میگه بهش
و توش نوشت به دخترهایی که بی ادبی به والدینشون می کنن و گاو و زر نزن و خفه و چیزایی که زشته آدم بنویسه نمیگن مبارک 
خوب اونقدر خوشحال شدم که با خودم تصمیم بگیرم دیگه بهش فوش ندم 
ولی خوب اون هنوزم حرف نمیزنه 
حتی یه بسته شکلات شیک مجلسی خریدم و بهش تعارف کردم فقط یکی برداشت و هیچی نگفت 
سلام هم که کردم جوابی نشنیدم 
شکلات رو خودم تعارف کردم و بعد بردم قایم کردم 
چون اصصصصصصلا دلم نمیخواد دختر کوچیکه برداره
و مامان فاطمه (خواهر دومیم) 
اگه تو ب
چرا، آخه چرا همیشه باید اینجوری شه؟ چرا همیشه همه چیرو خراب می کنه؟ چرا نمیذاره آروم بگیرم یه کم؟ 
دلم میخواد همین الان برم بیرون از این خونه...
ولی بازم دهنم بسته شد..باز زبونم بند اومد...باز سوار ماشینش شدم باز فقط بغضم و نگه داشتم باز بهش قول دادم به حرفاش  فک کنم.
به حرفایی که...تنم میلرزه وقتی یادم میاد...
چقد خوشحال شدم وقتی بیدار شدم دیدم خونه ست..منه احمق...چقد ذوق کردم...گفتم چقد به فکرمه...می خواد بیشتر با هم باشیم...ولی بعدش منو برد اون...مدرس
فک کنم که دوم یا سوم راهنمایی بودمصبح ها خیلی زود با مینی بوس میرفتم مدرسه و ظهر هم ساعت ۳ این حدود ها برمیگشتیم با همون مینی بوس سفید و اون راننده ی مهربون...چند ماهی میشد که مامان مریض شده بود و وقتی میومدم خونه کسی نبود ک در رو باز کنه و بیاد استقبالم.خب اخه من عادت کرده بودم همش مامان باشه و در رو باز کنه!اون موقع ها مامان نمیتونست زیاد سرپا وایسه و راه بره و خیلی چیزای دیگهبعضی وقتا عمه ها و بعضی وقتا مامان جون و بابا غذا درست میکردنمنم اخه خ
نام اثر: آشغال های دوست داشتنی
کیفیت ها: full hd 1080p – hd 720p – sd 480p
امتیاز: IMDb 7/10
مخاطب: بزرگسالان
نوع فیلم: سینمایی
محصول: ایران
موضوع: اجتماعی
تهییه کننده ، نویسنده و کارگردان : محسن امیریوسفی
با هنرنمایی: شهاب حسینی ، اکبر عبدی ، هدیه تهرانی ، صابر ابر ، حبیب رضایی ، نگار جواهریان و شیرین یزدان‌بخش
سال تولید: 1391
تاریخ انتشار: 1398
مدت زمان: 88 دقیقه
درباره فیلم آشغال های دوست داشتنی :
آشغال‌های دوست‌داشتنی فیلمی به کارگردانی، نویسندگی و تهیه
دانلود فیلم ایرانی آشغال های دوست داشتنی
فیلم سینمایی آشغال های دوست داشتنی در ژانر اجتماعی سال 1391 به کارگردانی و تهیه کنندگی محسن امیریوسفی ساخته شده است در این فیلم بازیگرانی مانند شیرین یزدانبخش،حبیب رضایی،هدیه تهرانی،نگار جواهریان،اکبر عبدی،صابر ابر،شهاب حسینی و… نقش آفرینی کرده اند شما می توانید فیلم آشغال های دوست داشتنی را از سایت پیشگام مووی دانلود و دریافت نمایید.
 
کارگردان و تهیه کننده : محسن امیریوسفی
موضوع : اجتماعی
سال ت
مامان اومده دنبالم، علی رو بردیم مطب دکتر
بچه بغل، خواستم دکمه آسانسور رو با منتها الیه پشتیِ چادرم بزنم، مث بت من اومده جلو میگه تو دست نزن! بذار من با دستکش دکمه رو میزنم!
موقع باز کردن در آسانسور باز میگه صبرکن صبرکن من باز کنم!
رفتیم بالا، دستگیره ی در رو گرفته بازکرده، میگه مگه نگفتم تو دست به جایی نمال ؟!

بعد دقائق!
نشستیم تو اتاق انتظار، علی زده به غن غن، مامان میگه علی رو بده بغل من!
میگم مامان! اون دستکشای سفیدِ پارچه ایِ شما، خودش اصلِ
دم اومدن از شرکت بیرون مدیر برنامه ریزی پروژه آقای علی میم گفت یه کاری رو انجام بدهم هیچی لب تاپُ از کیف دراورده روشن ش کرده ام دیگه برنگشتم توی اتاقم کنار میز بازرگانی خانم الی آ نشستم و کار رو انجام داده ام! رسیدم خونه دیدم بابا خان و مامان خانم و خاله بهجت نشستند مامان خانم گفت چای میخوایی؟  گفتم نه؟  میخوایی بخوابی؟  گفتم نه؟  گفت میخوایی بریم خونه دایی آقا حسن دایی مامان خانم میایی گفتم نه!
صبح که مامان بیدارم کرد ، تو چند لحظه ای که بین بیدار شدن و نشدن بودم حس کردم چقدر به مادرم بیگانه‌م، حس کردم یه غریبه‌ست، یه زن میانسال با کمی اضافه وزن، صورت سفید، موهای قهوه‌ای و تک و توک سفید. اونقدر کابوس کوتاهی بود که سریع گفتم: بیدار شدم مامان جان. با تاکید روی مامان جان‌. انگار که بخوام به اون چند لحظه‌ای که گذروندم ثابت کنم که اون مامان‌جانِ منه! همون زن میانسال با همه نقص ها، چروک های روی صورتش، گاهی اخم و بداخلاقی هاش زیبایی زندگی
فائزه(+) رو تصور کنید، توی آشپزخونه، درحالی که سعی می‌کنه صداش رو تغییر بده. من(_) نشستم این‌ور هال، و مامان روبروم نشسته.+سولویگ، زود باش، این دستور مامانته!
_یعنی الان تو مامانمی؟
+نه، فائزه مامانته!
_اگه تو نه فائزه‌ای نه مامانم، پس کی هستی؟
+من مامانتم. 
_یعنی فائزه‌ای؟
+نه‌فائزه نیستم، مامانتم. فائزه مامانت نیست. 
_(به مامان اشاره می‌کنم) پس این کسی که اینجا نشسته کیه؟
+منم!
فقط داشتم می‌خندیدم این‌قدر همه‌چی رو پیچوند به‌هم!
پ. ن. اون رو
با سلام
نمرات درس پردازش سیگنالهای دیجیتال به صورت موقت ثبت شده اند و نمرات نهایی مقداری از این نمرات بالاترند.
چون مهلت آموزش امروز به پایان می رسید نمرات خام بدون در نظر گرفتن پروژه ثبت گردیده اند و با ارسال پروژه، نهایی خواهند شد.
موفق باشید
مامان اینبار همراهمون اومد همه فکر میکنن میاد کمک من ولی میاد دندوناشو پیش همکار عیال ایمپلنت کنه که ما همه سکرت نگهش داشتیم ...
خلاصه یک هفته ای که اینجا بود چندتا غذای مورد علاقه شو براش پختم و یکبار فست فود فوق العاده سر کوچه مون همون پیتزا همیشگی رو بلعیدیم ...
طفلی اینجام هی پا میشد کمک من کنه منم دعواش میکردم که بهتره یکم استراحت کنه از بس بیش فعال مامانم !
مامان خانوم باوقار و زیبایی هست با چشمان عسلی...یک هنرمند واقعی از آشپزی و کیک و مربا
سر شب خان عمو اومد دنبال مامان و همراه خانومش و بابا رفتن دکتر
پسر جاری هم اومد خونمون تا با پاشا بازی کنه
بعد از دکتر اومدن خونه ی ما
و من بعد از دوبار سلام کردن به مامان همسری جواب گرفتم و خیلی بی اعتنا به من وارد خونه شدن
چای آوردم خوردن و خان عمو خانومش و پسرش رفتن
بابا هم رفت بالا تا با شوهر عمه هماهنگ کنه فردا صبح ببرش ترمینال که برگرده خونشون
وقتی با مامان تنها شدم براش چای  بردم وکنارش نشستم
ادامه مطلب
سر درد منو میکشه یه روز!
....
باورتون نمیشه روز خاک سپاری برفی بااارید بی سابقه ...تو قبرستون!همه با چترای مشکی ...تو یه زمین سفید سفید که برف همه قبرا رو قایم کرده بود جز یه گور باز ...که قرار بود مامان بزرگ رو در آغوش بگیره...انگار تنها مرده اون منطقه و شهر مامان بزرگ من بود...و رفتنش ...زمین سفیدو سیاه کرده بود...
خیلی بد بود...بد
کاش میشد اشک ریخت...
کاش میشد جیغ زد و این صدای "قزم قزم "گفتنای مامان بزرگو از ذهن پاک کرد ...
میدونین؟
اصلا باورم نمیشه که دیگ
مامان‌بزرگم بدون عصاش اومده بود پیشمون وقت رفتنش دیدم با خودش عصا رو نیاورده گفتم می‌خوای باهات بیام مامان‌جون؟گفتش نه آخه دلم نمی‌آد بهت بگم دستمو بگیری دلم نمی‌آد بهت بگم پاشی باهام بیای.من؟توی اون لحظه فقط دلم می‌خواست جهان از اول شروع شه مامان‌بزرگم مثل قبلش باشه بتونه بدون عصاش راه بره بدون کمک من راه بره.دلم می‌خواست یکم روی احساساتم کنترل بیشتری داشته باشم که با شنیدن این حرفا جلوش نزنم زیر گریه!ولی داشتم گریه می‌کردم و جهانم
امروز صبح فهمیدم همکلاسی قدیمیم بارداره، من هنوزم تو بهتم
هی به خودم میگم واقعا؟ کی انقدر بزرگ شدیم ما؟ وااای داره مامان میشه!!! چه ترسناک!
هی با ناباوری عکس سونوگرافیش رو نگاه میکنم و میگم مامان بنظرت راسته؟
مامانمم میخنده میگه آخه چرا باید دروغ باشه؟!
گرچه یه همکلاسیم بچه ی چند ساله داره اما من هنوز تو شوکم:|
چند روز پیش هم عکس بچه ی ۴ماهه ی دوستم رو دیدم، به اون یکی دوستم میگم: چه دل و جراتی داره، مامان شده:||
چقدر این اتفاق برام ترسناک و عجیب
معرفی فیلم ایرانی آشغال‌های دوست داشتنی
 
نام فیلم : آشغال های دوست داشتنی
کارگردان : محسن امیریوسفی
فیلمنامه : محسن امیریوسفی
تهیه کننده : محسن امیریوسفی
مدیر فیلمبرداری: تورج اصلانی
مدت زمان: 88 دقیقه
کشور: ایران
زبان: پارسی
ژانر: اجتماعی ، سیاسی، دفاع مقدس
اکران: 24 بهمن 1397
فروش گیشه: 3,827,712,000 تومان
 
بازیگران :
شیرین یزدان بخش
اکبر عبدی
حبیب رضایی
شهاب حسینی
هدیه تهرانی
 
آشغال های دوست داشتنی فیلمی به کارگردانی محسن امیریوسفی می باشد که د
دیر برگشته بودم خونه؛ خیلی زیاد.
رسیدم خونه و مامان هیچی نگفت. بابا هم. آخر شب که چای قبل از خواب رو با مامان میخوردیم گفتم مامان مهم نبود براتون دیر اومدم؟ نه تذکری نه اعتراضی. گفت آدمی که خونه ش رو دوست داره آسمون رو به زمین میدوزه کارهای واجبش رو زودتر تموم کنه برسه خونه. به زور نمیشه بهت بگم دوستت داریم خونه ت رو دوست داشته باش. بچه که نیستی. گفتم مامان من خونمون رو دوست دارم. گفت دوست داشتن یعنی وقت گذاشتن. آدمی که دیر میاد وقت نداره که کسی و
خیلی سال بود که دلم میخواست برم به مامان بزرگم ( پدری ) سر بزنم ولی نمیشد یکی از دلایلش هم شاید این بود که با فامیل پدریم در ارتباط نیستم، البته بجز پسر عمم.
دیروز بهم پیام داد که مامان بزرگ حالش بده و بیمارستان بوده، منم سریع زنگ زدم، عموم خونشون بود و خیلی خوشحال شد صدام رو شنید. با مامان بزرگم که حرف زدم خیلی خوشحال شد و کلی گله کرد که چرا نمیریم بهش سر بزنیم، صداش خیلی مریض بود، بهش گفتم مامانی صبر کن من هفته دیگه میام ببینمت.
امروز صبح پسر عم
امروز مامان بزرگ دست به کار شد ...
من داشتم از خستگی میترکیدم و هر لحظه دوست داشتم بزنم زیر گریه به خاطر کارایی که هیشکدوم باب میلم پیش نمیره ...و توهینایی که روز و شب بهم میشه و حقهایی که ازم گرفته میشه ‌..
گفت دخترم دخترای قدیم تو چرا دست به سیاه و سفید نمیزنی تو این خونه؟مامانت بیچاره چه گناهی کرده تو رو زایده ؟یا الله ظرفا رو بشور ...!
من بیچاره با بغض و نگاهی مث نگاه گربه شرک ...مامانو نگا کردم گفت نمیخواد مامان خودم میشورم ..ایشونم گفت بیخووو
به استناد سایت مشاوره حقوقی دینا ، یکی از انواع قراردادهای کار بر اساس قانون ، قرارداد کار موقت است . قرارداد کار موقت یا قرارداد برای مدت معین ، قراردادی است که برای مدت محدود و یا انجام کار مشخص بین طرفین رابطه کار منعقد می گردد . هر چند که انعقاد قرارداد کاری موقت امنیت شغلی کارگران را به خطر می اندازد ؛ با این حال ماهیت برخی از کارها به گونه ایست که لزوما در قالب قرارداد کار به صورت موقت یا معین باید صورت گیرد ؛ مانند برداشت محصول . بر
سپیده همش یازده سال و دو ماهو  دوازده روزش بود که فهمید پدر ومادرش دارن از هم جدا میشن شبها به هر بهانه ایی بود خودش رو به اتاق پدر و مادرش میرسوند فهمیده بود چند وقتیه مامان و بابا در اتاق رو قفل نمیکنن...خیلی وقت ها با هم جر وبحث میکردن و دوست نداشتن توی یه اتاق باشن. مامان بهش گفته بود هنوز بابا رو دوست داره اما دیگه نمیتونه باهاش زندگی کنه و به خاطر اینکه بابا و سپیده رو دوست داره میخواد از زندگیشون بره .بابا میگفت مامان رو دوست داره و به خاط
به استناد سایت مشاوره حقوق خانواده دینا ، از آن جهت که عقد موقت صرفا برای مدت زمان مشخص و محدودی منعقد می شود ، مرد هر زمان که بخواهد می تواند باقی مانده مدت عقد موقت را به زن ببخشد که اصطلاحا به آن بذل مدت نیز گفته می شود و به معنای گذشتن از زمان باقی مانده صیغه ازدواج توسط مرد می باشد و نکته مهمی که وجود دارد آن است که رضایت زن در صحت بخشیدن مدت عقد موقت توسط مرد ، شرط نیست . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد بخشیدن مدت عقد موقت بر روی لینک زیر
به استناد سایت مشاوره حقوق خانواده دینا ، از جمله روش های خاتمه عقد موقت ، بذل مدت در ازدواج موقت می باشد که در واقع به معنای آن است که مرد ، مدت زمانی که از عقد موقت یا صیغه باقی مانده است را به زن بخشیده و او را از قید زوجیت خود در می آورد . هر چند در شرایطی نیز زن این امکان را دارد که به دادگاه مراجعه کرده و تقاضای بذل مدت از طرف مرد را نماید یا با داشتن وکالت در بذل مدت ، نسبت به این امر اقدام کند . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد بخشیدن مدت صی
فیلم «آشغال‌های دوست‌داشتنی» ایده جالبی دارد. فیلم روایتی ساده و‌ خلاقانه است از نگرش‌های سیاسی-عقیدتی جامعه ایرانی در سال‌های پس از انقلاب و نمایش فرجام این نگرش‌ها در شهادت، اعدام، مهاجرت و نارضایتی.
مسعود زمانی مقدم
مشاوره حقوقی اثبات زوجیت : تشکیل خانواده و ازدواج کردن به عنوان یک فعل نیکو در جامعه محسوب می شود زیرا  همه جوامع در هر جای دنیا فارق از هر دین و مذهبی، تشکیل خانواده را امری نیکو ومقدس قلمداد می کنند،در برخی از موارد طرفین نکاح اعم از زن و مرد منکر وجود رابطه زوجیت  و درحقیقت ازدواج می شوند درمشاوره حقوقی اثبات زوجیت باید بیان داشت ، انکار ازدواج و وجود رابطه زوجیت بیشتر در مورد نکاح و ازدواج موقت پیش می آید. قطعا ازدواج موقت استحکام  نکاح و
مامان امروز از ظهر رفت خونه باباجی تا فردا شب اونجاست. حتی شبم میخوابه چون داییم نمیتونه وایسه. جاش خیلی خالیه. ناخودآگاه ادم فکر میکنه به نبودنش به مردنش ... به این که شاید دیگه هیچوقت نبینمش. دلم براش تنگ شد. اگه نباشن نمیدونم چجوری قراره زندگی کنم تنها ... نه که با تنهایی مشکلی داشته باشم. ترسم از همیشگی بودنش هست این که دیگه این روزای ارومو نداشته باشم تبدیل بشم به دختری که دغدغه هاش بزرگ تر از حد معمول هست. درسته با مامان اختلاف نظر دارم ولی
تنهای تنها نشستم گوشه ی یکی از اتاقهای خونه ی مادرم....
هیچکس نیست...
مامان بابا چن روزی میشه که عازم  سفر حج شدن...
من روزها میام اینجا یه دستی روی خونه میکشم و به گلها آب میدم و راه به راه چای درست میکنم و میگذارم جلوی هرکی اومد اینجا تا حس غربت نبودن بابا مامان رو کمتر حس کنن...
چهل روز ،خیلی زیاده ،خیلییی....
ولی به هرحال باید تحمل کرد....
ان شاء الله که سفر خوبی داشته باشن،نه فقط بابا مامان من که همه ی حاجی ها...
 
1دختر خاله سه سالم نشسته بودلب پله بالاخونه و پاشو گذاشته بود روشکم پسر خاله بزرگم که اون پایین خوابیده بود. پسرخالم گفته بود حاج خانم پات اینجا چیکار میکنه؟
یه مکث کرد گفت:این پا رومیبینی!؟دفعه بعد به من بگی حاج خانم میاد تو صورتت
 
2
وقتایی میخوام دم ظهر داداش برسونم یه چادر پوشیده دارم کلا پوشیده است ازین خیلی حجابیا میپوشمش  میگیرم جلو  که افتابم نسوزونه صورتمو. عینک آفتابیم میزنمو چون قدم کوتاهه صندلیم میکشم جلو
اونوقت داداش به مامان
میخوام دوتا مطلبو بگم که نباید همیشه اینجا موندگار باشه
اول اونی که مهم نیست
ممکنه برای ۴۰ام اقای شجاعی همونجور که قبلا مامان باهات هماهنگ کرده بریم برای ۴۰ ام ولی چون خطت خاموشه نمیشه
پس خودت از محل کارت بهش زنگی بزن
دومیش دارم تمام تلاشمو میکنم که ۲۰ میلیارد بدست بیارم و اون مرکز که تو رویام هست رو بسازم و به کنک نیاز دارم تمام تلاشمو میکنم
ترو خدا این یک بار پشتم باش بدون تو نمیشه
من میخوام مرکزی بسازم که تو ایران توسعه پیدا کنه پس قدرتمون
به استناد سایت مشاوره حقوق خانواده دینا یکی از انواع عقد نکاح بر اساس قانون مدنی ، عقد یا ازدواج موقت است که علاوه بر شرایط عمومی صحت عقد نکاح همچون داشتن قصد و اراده ، از جمله شرط درست بودن عقد و ازدواج موقت آن است که مدت عقد نکاح موقت مشخص باشد و مهریه زن نیز حین صیغه نکاح مشخص باشد . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد شرایط صحت صیغه موقت بر روی لینک زیر کلیک کنید :
 
 
 
 
www.heyvalaw.com/web/articles/view/1661/شرایط-صحت-صیغه-موقت.html
 
 
از پشت تلفن صداش رو می شنوم و دلتنگ میشم براش .
" شبا تنها میخوابم البته برق توی هال روشنه  آخر شب مامان خاموشش میکنه . نصفه شب اگه تشنه ام بشه خودم پا میشم آب میخورم . مامان توی اتاق خودش میخوابه . نمیره که . هستش . نصفه شب میخواد کجا بره آخه ؟ بابا هم بهم جایزه داده . برام لاک صورتی خریده . "
مهسا - اسفند 1398 
چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: «عمه جان» اما زن با بی حوصلگی جواب داد: «جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!» زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت.
 
به آرامی از پسرک پرسیدم: «عروسک را برای کی می خواهی بخری؟»
با بغض گفت: «برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد».
پرسیدم: «مگر خواهرت ک
دیر وقت بود که از حمام اومدم بیرون
دیدم چراغا خاموشه و مامان و بابا خوابن
تو دلم خوشحال شدم که مامان خوابه
مگرنه باز شروع میکرد به گفتن : زود باش موهاتو خشک کن و روسری بزن سرما نخوری و بیا این ژاکت رو بپوش و ....
از پله ها آروم رفتم بالا و اومدم توی اتاقم
بعدشم انگار که قرص خواب خورده باشم، سریع خوابم برد
چند ساعت بعد حس کردم ینفر اومد توی اتاق
رفت بخاری رو زیاد کرد
و اومد پتو رو بکشه روم
که گفتم: مامان تویی؟
گفت: اره، موهاتو خوب خشک کردی سرما نخور
اصرار نسبتاً جدی دارم تا جای ممکن، کالای ایرانی بخرم ولی نه به قیمت آسیب دیدن جسم و روحم. اذان رو گفتن و نخ دندون «ارکید» برای چندمین بار لای دندونام پاره شده، گیر کرده و هیچ جوره بیرون نمیاد طوری که حس میکنم بین دوتا دندونم یه کامیون آشغال خالی کردن. ماتم گرفتم و کز کردم یه گوشه و میگم من مگر دیوونه باشم بازم نخ دندون ایرانی بخرم. همه نخ میکشن لای دندوناشون تمیز بشه، من دارم نخ می‌کشم که نخ قبلی رو در بیارم.
برای خارجیش که پنج سال استفاده کردم
اصرار نسبتاً جدی دارم تا جای ممکن، کالای ایرانی بخرم ولی نه به قیمت آسیب دیدن جسم و روحم. اذان رو گفتن و نخ دندون «ارکید» برای چندمین بار لای دندونام پاره شده، گیر کرده و هیچ جوره بیرون نمیاد طوری که حس میکنم بین دوتا دندونم یه کامیون آشغال خالی کردن. ماتم گرفتم و کز کردم یه گوشه و میگم من مگر دیوونه باشم بازم نخ دندون ایرانی بخرم. همه نخ میکشن لای دندوناشون تمیز بشه، من دارم نخ می‌کشم که نخ قبلی رو در بیارم.
برای خارجیش که پنج سال استفاده کردم
تعیین دولت موقت
خمینی در روز 22 بهمن طی فرمانی مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت تعیین و معرفی کرد. عصر همان روز در سالن سخنرانی مدرسه علوی یک مصاحبه مطبوعاتی بین‌المللی ترتیب داده شد، در این جلسه بازرگان برنامه و وظایف دولت موقت را تشریح کرد و افزود برگزاری همه پرسی دربارهٔ تغییر رژیم، برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان و انجام انتخابات مجلس از وظایف این دولت است.
جمله آخری که در گفتگوی نه چندان مسالمت آمیز من و مامان در باب خرید جهیزیه ایرانی بیان شد و کمر حقیر را شکست این بود که : دیگه شوهر ایرانی گرفتی برای حمایت بسه ! 
و خب! ما هیچ .. ما نگاه .. :| :| :|
معمولا مامان ها یجوری موقع بحث یجوری بی منطق میشن و فلسفه و عرفان و مذهب و دوران بچگی و شیردهی و نوزادی و سیاست و اقتصاد و همه چیز رو به هم ربط میدن که آدم فقط باید نگاهشون کنه! بعد خیلی ملایم بره ماچشون کنه. :)
ولی خیلی دوس دارم مامان بشم و بفهمم طی چه مکانیسمی
به نام خدا
سلام!
امروز ساعت 9 صبح رادیو ایران.
گزارشگر از افرادی در خیابان سوال میپرسه که شما بچه دارین؟ (بله) چی صداش میزنین؟
مردم: فاطمه خانم. 
آقا محمد
سید امیر طاها جان (سید امیر طاها جون آخه؟)
هلما جون
عزیز بابا
عزیزم
دُردانه ی بابا
مجتبی (این بچه مَرد میشه)
عسل مامان
زیبا جووون(یه جوری گفت جوووونا!)
یاد بچگیای خودم افتادم
مامان: مهتی... ذلیل شده.... جِزِّ جیگر گرفته..... آسیبِ زندگی!!! .... پدَّسگ..... تون به تون شده....خرِ زخمو (همیشه زانو و آرنجم زخمی
سال پیش مهر موبایلم رو دزد برد. لب خیابون گریه میکردم و نعره میزدم ....مامان گفت فدای سرت.یه گوشی بهتر میخری، نو مدل جدید. گفتم مامان چی داری میگی، همه چی که پول نیست. خاطره هام چی...
آدم هرچی کمتر با دیگران دنبال ثبت خاطره باشه بعدها راحت تر خواهد بود. به لحظه هامون عمق ندیم... خاطره ساختن مثل خالکوبی کردن هست. 
هر کاری میکنم خوابم نمیبره
خدایا به حق همین شب عزیز ازت میخوام به مامانم شفای کامل بدی
و نتیجه آزمایشها و ام ار ای ش هم خوب‌خوب باشه
خدایا میشه مامان مشکلی نداشته باشه و این چیزا هم الکی باشه همش؟
خدایا مامانمو خوب خوبش کن. میخوام سالم سالم باشه
مامان بزرگ میگه ...
خسته که باشی ...بالشت سنگ و لحافت آسمون و جُل زیرت آسفالت ...راحت ترین خواب دنیا رو داری...
خسته که نباشی ...عرق که نریخته باشی ‌..تو رخت خواب پر قوت هم انگار پر شده سنگ سُخال ...
....
*سنگِ سُخال:تیکه کلام مامان بزرگه ...سخال به معنی پست و فرومایه و به درد نخور...
سخت ترین کار دنیا ؟
کار در معدن؟
آتش نشانی ؟
کوره ذوب آهن؟
نه خیر ...
دیدن فیلم کره ای با مامان بزرگ ...به خصوص قدیمیاش ...
مثلا یه شخصیت مبارز رو گرفتن و دارن شکنجه میدن ...و دستاش رو بستن مثلا تو زندونه ...شروع میکنه گریه ...میگم گریه نکن مامان بزرگ ...میگه ببین دختر مردمو چطور انداختن زندون...!میگم دختر نیس مامان بزرگ ..پسره ...
میگه وا؟پس چرا موهاش بلنده ...میگم قدیما این شکلی بوده ...!دوباره گریه میکنه ...میگم چی شد باز ؟میگه لعنتیا نگا چطور اماما رو زندا
امروز وقتی نشسته بودم کتاب می‌خوندم مامان اومد داخل و با ذوق گفت بیا برات زیرشلواری گرفتم.پوشیدم.خیلی قشنگ و نرم بود.مامان گفت بپوشمش و دیگه اون کوفتی رو بندازم دور(منظورش یه شلوار بود که توی خونه ‌تکونی از انباری پیداش کرده بودم و طی این چندماه بی وقفه می‌پوشیدمش).هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم به درجه‌ای از تواضع و حس استغنا برسم که بدون اینکه درخواستی بکنم بهم چیزی بدن و خواهش کنن ازش استفاده کنم.در کمد رو باز کردم و شلوار رو انداختم کنار تیشرت
مانی نازنینم 
مامان هدیه های زیادی گرفته که هر کدام با خاطره زیبا همراه هست ولی شیرین ترین هدیه ای که گرفتم مربوط میشه به روز مادراسفند 97مثل هرروز از سرکار که بر گشتم زنگ خانه مامان جون را فشاردادم تا خوشکل نازنیم بیای دروباز کنی وبا چشمهای شاد ت .خنده های بلندوآغوش کوچولوت پذیرام باشی .ولی وقتی نگاهت کردم .دستپاچه بودی .متوجه نشدم چیو داری مخفی می کنی .وقتی بغلت کردم گفتی مامان عزیزم روزت مبارک .بعد بوسه های تمام نشدنی وخوشمزه ات...
یه کاغذ ن
سلامامروز میخوایم سایت های مفید روانشناسی را به شما معرفی کنیم تا با کمک آن به حل مشکلات شما کمک کرده باشیم .
اطلاعاتی در مورد عقد
توضیحاتی در مورد عقد صلح ، اوصاف و ارکان آن
سایتی در مورد عقد موقت
عقد صلح چیست
عده در عقد موقت
سایتی در مورد ارکان عقد صلح
رابطه عده و عقد موقت
اطلاعاتی در مورد عده صیغه موقت
اطلاعاتی در مورد اوصاف عقد
توضیحاتی در مورد صیغه
سایتی در مورد صلح در قانون مدنی
سایتی در مورد عده ازدواج موقت
صلح در قانون مدنی را توضیح
 داستان فیلم : موضوع این فیلم درباره حوادث بعد از انتخابات ۱۳۸۸ است و در خانه یک پیرزن که با دخترخاله اش (سیما) زندگی می‌کند، می‌گذرد…
بازیگران : شیرین یزدان بخش، حبیب رضایی، هدیه تهرانی، نگار جواهریان، اکبر عبدی، صابر ابر و شهاب حسینی


برای دانلود فیلم سینمایی آشغال های دوست داشتنی کلیک کنید
خسته شده ام مامان جان. خسته نه از داشتن تو و نه حتی از شب بیداری ها و عصبی شدن های آقای پدر بیچاره ات. مامان جان! من فقط کمی خسته شده ام. همین. بی هیچ کم و کاست. البته نه این که برخی از رفتار اطرافیان اذیتم نکند نه، بعضی چیزها را می بینم اذیت می شوم ولی نه آن قدری که بخواهم آن ها را اینجا بنویسم. خستگی من مامان جان، فقط و فقط جسمی است. فکر کردن به پایان نامه خستگی ام را بیشتر هم می کند. می دانی چیست؟ در تمام زندگی سعی کردم خرج بر گردن آقای پدرم نگذارم
اگه بخوام در مورد مطلب جدیدی حرف بزنم اینه که پنجره رو 20 سانتی باز گذاشتم و گوشه ای از اتاق نشستم که وقتی باد سرد میاد تو، محکم بخوره به صورتم! صدای بارون رو هم می شنوم.
تنها بدی پاییز و زمستون اینه که 4 عصر شب میشه و تو فکر میکنی از دنیا عقب موندی. اما خوبیش هم لباسای گرم و پفیه. سوپ های داغه. آش های یهویی ای هست که مامان یهو هوس میکنه و در عرض دو ساعت آماده ش میکنه. خوابیدن ِ بهتر و با کیفیت تره بدون حس زجرآور عرق کردن یا زیر باد کولر خشک شدن. 
ماما
مامانم ﻪ ﺧﻂ ﺟﺪﺪ خریده بود، خواست بابامو سورپرایز ﻨﻪﺍﺯ تو ﺁﺷﺰﺧﻮﻧﻪ ﺑﻪ بابام‌ ﻪ ﺗﻮ ﺬﺮﺍ ﻧﺸﺴﺘﻪ sms داد: ﻋﺰﺰﻡ ﺍﻦ ﺧﻂ ﺟﺪﺪ ﻣﻨﻪ :'ll
بابام ﺟﻮﺍﺏ داده بود: ﻓﺪﺍتشم ﺑﻌﺪﺍ ﺑﻬﺖ ﻣﺰﻧﻢ ، ﺍﻦ ﻋﻨﺘﺮ خانوم ﺍﺯ ﺗﻮ ﺁﺷﺰﺧﻮنه ﺯﻝ ﺯﺩﻩ ﺑﻪ ﻣﻦ!
یه فاتحه و صلوات برا بابام بخونید مرد خوبی بود
 
کسی که جمله‌ش رو با «نمیخوام جسارت کنم» شروع میکنه، میخواد جسارت کنه و چه بسا  غلطم بکنه حتی.
 
+مامان سرم درد میکنه -گوشیو بزا کنار درست میشه+مام
شب قدر یک خانمی با بچه کنار ما نشسته بود، گلاب هم که خیلی بچه ها رو دوست داره ،با هم حرف می زدیم که یک دفعه گفت:شما خواهرین!؟!؟!؟
گفتم چطور!؟ شبیه نیستیم !؟
گفت راستش نه زیاد....
یهو مامان رو دید، دیگه قبل از اینکه حدس بزنه  مامان گفت اره منم مادرشونم!!!!!
یعنی مرده بودیم از خنده
دیگه اخرش گفتم ما پرورشگاهیم آخه
دیگه همه خندشون گرفته بود....
آخه شباهت تا به کجا!؟
قبلا به مامان میگفتم من می دونم بچه شما نیستم، میرم تست DNA، مامان هم اخم میکرد ،جدیدا تا می

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها